Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (6 milliseconds)
English
Persian
haphazard
<adj.>
اتفاقی
haphazardly
اتفاقی
random
<adj.>
اتفاقی
randomly
اتفاقی
accidental
<adj.>
اتفاقی
accident
اتفاقی
accidents
اتفاقی
casual
اتفاقی
casualness
اتفاقی
chance
اتفاقی
chanced
اتفاقی
chances
اتفاقی
chancing
اتفاقی
fluky
اتفاقی
fortuitous
<adj.>
اتفاقی
episodic
اتفاقی
episodical
اتفاقی
contingencies
اتفاقی
contingency
اتفاقی
occasional
اتفاقی
eventual
اتفاقی
chancier
اتفاقی
chanciest
اتفاقی
chancy
اتفاقی
incidental
<adj.>
اتفاقی
accidentalism
اتفاقی
adventitiouse
اتفاقی
adventive
اتفاقی
casuale
اتفاقی
chanceful
اتفاقی
even tual
اتفاقی
extrinsic
اتفاقی
flukey
اتفاقی
stochastic
<adj.>
اتفاقی
pick up
<idiom>
اتفاقی
adventitious
<adj.>
اتفاقی
casual
[not planned]
<adj.>
اتفاقی
coincidental
<adj.>
اتفاقی
contingent
[accidental]
<adj.>
اتفاقی
stochastical
<adj.>
اتفاقی
Other Matches
windfall loss
زیان اتفاقی
windfall profits
سود اتفاقی
windfall gains
منافع اتفاقی
as it happens
<adv.>
بطور اتفاقی
stochastic process
فرایند اتفاقی
incidentals time
زمان اتفاقی
incidental works
کارهای اتفاقی
incidental memory
حافظه اتفاقی
incidental learning
یادگیری اتفاقی
fortuitously
<adv.>
بطور اتفاقی
come across
<idiom>
اتفاقی دیدن
coincidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
accidently
<adv.>
بطور اتفاقی
at random
<adv.>
بطور اتفاقی
by accident
<adv.>
بطور اتفاقی
incidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
by a coincidence
<adv.>
بطور اتفاقی
accidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
by chance
<adv.>
بطور اتفاقی
by happenstance
<adv.>
بطور اتفاقی
by hazard
<adv.>
بطور اتفاقی
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
crop up
<idiom>
اتفاقی پدیدارشدن
incidental expenses
مخارج اتفاقی
incidental errors
خطاهای اتفاقی
happenstance
وقایع اتفاقی
accidentalness
حالت اتفاقی
accidental error
خطای اتفاقی
accidental war
جنگ اتفاقی
chromatic
تصادفی اتفاقی
circumstantial evidence
اماره اتفاقی
casual labour
کارگر اتفاقی
contingent liability
بدهی اتفاقی
contingent profit
سود اتفاقی
stochatic procedures
رویههای اتفاقی
randomly
اتفاقی الکی
accidental reinforcement
تقویت اتفاقی
fortuitcus distortion
اعوجاج اتفاقی
fortuitcus fault
نقص اتفاقی
random
اتفاقی الکی
fortuitousness
اتفاقی بودن
adventitiously
بطور اتفاقی
accidental fall
ضربه فنی اتفاقی
by accident or d.
بطور اتفاقی یا عمدی
accidental sepcies
گونه های اتفاقی
jitter
حرکت نامنظم اتفاقی
char
کار روزمزد و اتفاقی
hazardous
معاملات قماری اتفاقی
chars
کار روزمزد و اتفاقی
charring
کار روزمزد و اتفاقی
chare
کار روزمزد و اتفاقی
to happen to somebody
برای کسی اتفاقی
[بد]
افتادن
accident damage to property
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
sideshow
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
sideshows
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize
بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
It was a mere accident that we met.
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
come hell or high water
<idiom>
هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
random
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
fortuitism
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
randomly
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
His coming here was quite accidental.
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
drop a hint
<idiom>
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
wait up for
<idiom>
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
fortuist
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
chance medley
ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
fumble
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
gold washing
شستن طلائی
[نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com