English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English Persian
dillydally اتلاف وقت کردن
Search result with all words
waste تضییع کردن اتلاف
wastes تضییع کردن اتلاف
Other Matches
destruction اتلاف
wasting اتلاف
deliberate destruction اتلاف
spoil اتلاف
lossy پر اتلاف
loss اتلاف
dissipation اتلاف
losing اتلاف
wastage اتلاف
spoils اتلاف
spoiling اتلاف
spoiled اتلاف
wreckage اتلاف
mis spend اتلاف
copper loss اتلاف مس
resistance loss اتلاف مقاومتی
heat loss اتلاف گرمایی
loss angle زاویه اتلاف
dissipation عیاشی اتلاف
i^ r loss اتلاف توان
power loss اتلاف توان
iron loss اتلاف اهن
absorption loss اتلاف جذب
transformer loss اتلاف مبدل
dawdles اتلاف وقت
dawdled اتلاف وقت
arc drop loss اتلاف جرقهای
core loss اتلاف اهن
loss factor ضریب اتلاف
dawdle اتلاف وقت
power dissipation اتلاف قدرت
dawdling اتلاف وقت
destruction اتلاف انهدام
bearing loss اتلاف بالشتکی
voltage loss اتلاف ولتاژ
energy dissipation انرژی اتلاف
economic waste اتلاف اقتصادی
core loss اتلاف هسته
dielectric loss اتلاف دی الکتریک
evaporation loss اتلاف در تبخیر
dissipative factor ضریب اتلاف
dissipation of energy اتلاف انرژی
disinvestment اتلاف سرمایه
waste زائد اتلاف
wastes زائد اتلاف
passive play اتلاف وقت
hysteresis loss اتلاف پسماندی
wreckage piece تکه اتلاف
generator loss اتلاف مولد
electrode dissipation اتلاف توان الکترد
eddy current loss اتلاف جریان فوکو
dielectric loss angle زاویه اتلاف دی الکتریکی
dielectric loss factor ضریب اتلاف دی الکتریکی
waste of time وقت اتلاف شده
brush friction loss اتلاف مالشی زغال
time-wasting وقت اتلاف شده
dissipation of time وقت اتلاف شده
dawdle وقت اتلاف شده
wasted time وقت اتلاف شده
energy dissipation action عامل اتلاف انرژی
quickest سریع یا بدون اتلاف زمان
quick سریع یا بدون اتلاف زمان
quicker سریع یا بدون اتلاف زمان
conversion loss of frequency changer cry اتلاف بلور تغییر دهنده بسامد
This is a sheer waste of time . این کار اتلاف وقت محض است
thrashing 1-فعالیتهای زیادی دیسک . 2-مشخصات یا خطای برنامهای در حافظه مجازی . که باعث اتلاف وقت CPV برای جابجایی صفحات بین حافظه پشتیبان میشود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com