Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (10 milliseconds)
English
Persian
sockdolager
اتمام حجت جواب
sockdologer
اتمام حجت جواب
Other Matches
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
accomplishment
اتمام
fulfilment
اتمام
finalization
اتمام
supplementation
اتمام
compietion
اتمام
completion
اتمام
phase-out
اتمام یک سری
ultimatums
اتمام حجت
to phase out something
اتمام یک سری
exhaust bin level
اتمام موجودی
ultimata
اتمام حجت
completion code
رمز اتمام
last word
اتمام حجت
ultimatum
اتمام حجت
hole in one
اتمام یک بخش با یک ضربه
printed
پس از اتمام کار جاری
prints
پس از اتمام کار جاری
elvis has left the building
<idiom>
[نمایش به اتمام رسیده]
to be over something
به اتمام رساندن چیزی
print
پس از اتمام کار جاری
drop by the wayside
<idiom>
قبل از اتمام کار ،ویران شدن
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
returned
آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returns
آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
engineered performance
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
returning
آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
return
آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
materials
مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
material
مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
move of pattern
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
permanent structures
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
overhead
مقدار پردازش مورد نیازبرای اتمام یک کار معین بالاسری
ended
توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
end
توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ends
توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
antiphony
جواب
replying
جواب
recalcitrance
جواب رد
replied
جواب
replies
جواب
reply
جواب
resolvent
جواب
repost
جواب
recalcitrancy
جواب رد
response
جواب
riposte
جواب
irreprovable
بی جواب
in reply to
در جواب
counterplea
جواب رد
responses
جواب
whyŠthere is the answer
در سر جواب
comeback
جواب
rejoinder
جواب
comebacks
جواب
riposting
جواب
riposted
جواب
ripostes
جواب
rejoinders
جواب
A correct answer.
جواب صحیح
counter memorial
جواب یادداشت
irrefragably
بطور بی جواب
A straightforward answer.
جواب سر راست
question answer
سئوال- جواب
toss off
<idiom>
حاضر جواب
to give the mitten
جواب کردن
to make a response
جواب دادن
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
snip snap
جواب زیرکانه
The wrong answer.
جواب غلط
responsory
جواب جماعت
voice response
جواب صوتی
response position
مکان جواب
reply paid
جواب قبول
recitative
جواب دادن
send away
جواب دادن
auto answer
خود جواب
interlocutors
جواب دهنده
favourable
جواب مساعد
answering
: جواب پاسخ
interlocutor
جواب دهنده
answered
: جواب پاسخ
nope
جواب منفی
responds
جواب دادن
responded
جواب دادن
respond
جواب دادن
undertaking
جواب گو مسئول
answer
: جواب پاسخ
brusque
پیش جواب
answerable
جواب دار
unanswerable
جواب ناپذیر
undertaker
جواب گو مسئول
answer pennant
پرچم جواب
answer mode
حالت جواب
an abrupt answer
جواب تند
answers
: جواب پاسخ
undertakers
جواب گو مسئول
goals
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
to return a greeting
جواب سلام دادن
unique solution
جواب منحصر بفرد
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
rebutting
جواب متقابل دادن
rebutted
جواب متقابل دادن
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
repartee
جواب شوخی امیز
rebut
جواب متقابل دادن
rebuts
جواب متقابل دادن
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
sallies
جواب سریع و زیرکانه
telephone responder
جواب دهنده تلفن
corespondent
مسئول جواب گویی
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
retort
جواب متقابل دادن
retort
جواب متقابل تلافی
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
Touché!
خوب جواب دادی!
retorts
جواب متقابل دادن
retorts
جواب متقابل تلافی
answer
جواب احتیاج را دادن
answered
جواب احتیاج را دادن
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
sally
جواب سریع و زیرکانه
replying
جواب شفاهی دفاعیه
replied
جواب شفاهی دفاعیه
answers
جواب احتیاج را دادن
replies
جواب شفاهی دفاعیه
have her cable
لنگر جواب دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
reply
جواب شفاهی دفاعیه
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
answered
جواب دادن از عهده برامدن
answering
جواب دادن از عهده برامدن
answers
جواب دادن از عهده برامدن
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
audio response device
دستگاه جواب دهنده سمعی
answer
جواب دادن از عهده برامدن
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
antiphony
انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
parent program
در حین اجرا. مراحل اصلی که به برنامه پدر بر می گردد پس از اتمام کار برنامه فرزند
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
A sharp note(reply).
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsor
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
This does not satisfy me.
این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
transpondor
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transponder
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
selvage
شیرازه فرش
[اتمام لبه های طولی فرش با اضافه مخ پود به روش های مختلف جهت محکم شدن و تزئین]
menu display
روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
cases
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
filikli
[نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
Thanks for calling back.
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
cord yarn
نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
post knotting
پشت زنی
[تعویض گره ها بعد از اتمام فرش]
[گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com