English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
Other Matches
flatfoot پلیس گشتی
patrolman پلیس گشتی
patrolmen پلیس گشتی
patrol car اتومبیل گشتی
patrol cars اتومبیل گشتی
patrol wagon اتومبیل پلیس
paddywagon اتومبیل پلیس
squad car اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad cars اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E] ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
waiting position ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
combat air patrol هواپیمای گشتی رزمی گشتی رزمی هوایی
slingshot مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshots مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
stock-cars اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
stock car اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-car اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
windscreens پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
automobile اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
windscreen پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
automobiles اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
patrolmen گشتی
patrolman گشتی
patrol گشتی
out guard گشتی
patrols گشتی
patrolled گشتی
feedback گشتی
confusion گم گشتی
patrolling گشتی
service craft قایق گشتی
patrol boats ناوچه گشتی
contact patrol گشتی تماس
beach patrol گشتی ساحلی
roundsman افسرپلیس گشتی
contact patrol گشتی اخذتماس
runner گردنده گشتی
runners گردنده گشتی
patrolling قسمت گشتی
reconnaissance patrol گشتی شناسایی
patrolled قسمت گشتی
out guard گشتی صحرایی
patrol قسمت گشتی
fanal چراغ گشتی
inshorepatrol گشتی مرزساحلی
end around دور گشتی
air guard گشتی هوایی
standing patrol گشتی ثابت
vessels ناو گشتی
vessel ناو گشتی
moving screen گشتی ممانعتی
coastal patrol گشتی ساحلی
combat air patrol گشتی هوایی
patrols قسمت گشتی
combat patrol گشتی رزمی
patrol boat ناوچه گشتی
fighting patrol گشتی رزمی
inshorepatrol گشتی ساحلی
barrier patrol ناو گشتی سد کننده
barrier patrol گشتی مامور موانع
fire patrol گشتی اتش نشان
barrier combat air patrol گشتی مرزی هوایی
turnscrew پیچ گشتی [ابزار]
screwdriver پیچ گشتی [ابزار]
scout helicopter هلی کوپتر شناسایی یا گشتی
end around carry رقم نقلی دور گشتی
night cap گشتی رزمی هوایی شبانه
end around borrow رقم قرضی دور گشتی
radar picket cap هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
milk walk گشتی که شیر فروش میزند گشت
barrier combat air patrol گشتی هوایی سد کننده راه دشمن
lightening bug ship هلی کوپتر روشن کننده گشتی
air raid reporting control ship گشتی کنترل کننده گزارش حملات هوایی
zippers گشتی رزمی هوایی 42 ساعته در منطقه هدف
locap گشتی رزمی هوایی مخصوص ارتفاع پست
zipper گشتی رزمی هوایی 42 ساعته در منطقه هدف
target cap گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
igo علامت من پست گشتی خود راترک می کنم در درگیری هوایی
constable پلیس
bobby پلیس
bobbies پلیس
gendarme پلیس
gendarmes پلیس
polices پلیس
cop پلیس
cops پلیس
constables پلیس
policed پلیس
police پلیس
german shepherd سگ پلیس
K9 [canine] سگ پلیس
police dog سگ پلیس
guard dog سگ پلیس
border police پلیس مرزبانی
border guard پلیس مرزبانی
policemen مامور پلیس
police office پاسگاه پلیس
policeman مامور پلیس
runners افسر پلیس
frontier police پلیس مرزبانی
police forces دادگاه پلیس
local building inspector پلیس ساختمان
police stations مرکز پلیس
police stations ایستگاه پلیس
police force نیروی پلیس
police force دادگاه پلیس
police station ایستگاه پلیس
police calls استمداد پلیس
shore patrol پلیس ساحلی
police station مرکز پلیس
runner افسر پلیس
police forces نیروی پلیس
battle lights چراغ پلیس
vice squads جوخه پلیس
police officers مامور پلیس
police reporter مخبر پلیس
police power دادگاه پلیس
Interpol پلیس بینالمللی
road guard پلیس راه
police officer افسر پلیس
police officer مامور پلیس
police officers افسر پلیس
police power نیروی پلیس
vice squad جوخه پلیس
plainclothesman پلیس مخفی
resumed در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resume در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resuming در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
round-up ورود ناگهانی پلیس
under police surveillance تحت نظر پلیس
bust [colloquial] حمله ناگهانی پلیس
round-up حمله ناگهانی پلیس
police raid حمله ناگهانی پلیس
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
give in charge تحویل پلیس دادن
turn over to the police تحویل پلیس دادن
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
bust [colloquial] ورود ناگهانی پلیس
police raid ورود ناگهانی پلیس
mountie پلیس سوار کانادا
peeler اسباب پوست کن پلیس
filth [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
cop پلیس [اصطلاح روزمره]
posse comitatus دسته افراد پلیس
shore patrol پلیس نیروی دریایی
rozzer [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
peelers اسباب پوست کن پلیس
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
raid ورود ناگهانی پلیس
raided ورود ناگهانی پلیس
raiding ورود ناگهانی پلیس
raids ورود ناگهانی پلیس
concierge پلیس محافظ درب ورودی
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
give a person in charge کسی را تحویل پلیس دادن
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
pig [American E] پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
posse دسته افراد پلیس جماعت
posses دسته افراد پلیس جماعت
concierges پلیس محافظ درب ورودی
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
rookie تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
pickets ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
picketed ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
picket ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid. بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
jack جک اتومبیل
autocar اتومبیل
automobiles اتومبیل
automobile اتومبیل
car jack جک اتومبیل
hobby car اتومبیل دو در
car اتومبیل
cars اتومبیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com