Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
The car is now in perfect running order .
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
Other Matches
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
That's hardly going to make a difference now, is it !
<idiom>
این الان که دیگه فرقی نمی کنه
[تفاوتی نداره]
!
[اصطلاح روزمره]
Why should I buy a foreign car in preference to an Iranian car?
چرا اتوموبیل ایرانی رابگذارم ویک اتوموبیل خارجی ( فرنگی ) بخرم ؟
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
lightwood
درخت کاج گرجستانی که چوبش خشک ودارای قیراست وخوب می سوزد
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanging
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
I'll bring it right away .
همین الان می آورم
Right now .
همین الان ( حالا)
Oh, I see!
آه، الان متوجه شدم!
His name is on the tip of my tongue.
اسمش الان سرزبانم است
I am tied up ( busy) at the moment.
الان دستم بند است
He just stepped out.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
He just went outside.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
We were just talking about you.
الان داشتیم حرف تورامی زدیم
I'm putting you through now.
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
He works day and night (round the clock).
روز وشب کارمی کند
floorboards
کف اتوموبیل
motor car
اتوموبیل
motor cars
اتوموبیل
floorboard
کف اتوموبیل
He was working like the devil.
مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
the car goes nice and fast
اتوموبیل بد نمیرود
cycle car
اتوموبیل دوچرخهای
To back up the car .
اتوموبیل راعقب زد
A private car.
اتوموبیل شخصی
The car had no licence ( number ) plate .
اتوموبیل بی نمره بود
two seater
اتوموبیل یا هواپیمای دو نفره
To get into (ride in)a car .
سوار اتوموبیل شدن
He was run over by a car.
اتوموبیل اورازیر گرفت
To start (switch on ) the car (engine).
اتوموبیل راروشن کردن
The car ran over mylegs.
اتوموبیل از روی پایم رد شد
in house training
برنامهای برای اموزش افراددر سازمانی که در ان کارمی کنند
Her car brushed mine . She rammed my car .
با اتو موبیل اش مالید به اتوموبیل من
It is a compact car.
اتوموبیل جمع وجوری است
The car hasnt got enough pull for the uphI'll.
اتوموبیل سر با لائی را نمی کشد
Our car was stuck in the
اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Several cars collided.
چندین اتوموبیل بهم خوردند
Signal a car to stop .
علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
reserved character
فضایی ازدیسک که برای کنترل ذخیره داده به کارمی رود
work file
نوار مغناطیسی که برای فایل خراب شده به کارمی رود
He always works best under pressure .
اگر تحت فشار قرار گیرد ؟خوب کارمی کند
record
رکوردحاوی داده جدیدکه برای خروجی رکورداصلی به کارمی رود
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
reserved character
کلمه یاعبارتی که به عنوان مشخصه درزبان برنامه سازی به کارمی رود.
WI'll you give the car a wash (wash – down) please.
ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
I intend to buy a car .
خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
This car is of Iranian make (manufacture).
این اتوموبیل ساخت ایران است
The police officer took down the car number .
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
This is a very solid car.
این اتوموبیل خیلی محکم است
Let the car cool off.
بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
The car in front is obstructintg us.
اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
return to zero signal
علامت مراجعه ضبط که به عنوان سطح نوار مغناطیسی نشده به کارمی رود.
wells
در رهگیری هوایی یعنی جنگ افزارهای یاد شده خوب کارمی کنند
well
در رهگیری هوایی یعنی جنگ افزارهای یاد شده خوب کارمی کنند
This car can hold 6 persons comefortably.
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
This car wI'll do beautifully .
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He smuggled the car into England ( across the British frontier ) .
اتوموبیل را قاچاقی وارد مرز انگلستان کرد
This car is assembled in Iran.
این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
This car is heavy on petrol ( gas ) .
این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
The car engine doesnt run ( work ) .
موتور اتوموبیل کارنمی کند ( از کار ؟ فتاده )
New and used cars are sold here .
انواع اتوموبیل های نو وکهنه بفروش می رسد
pull over
اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
Enough is enough!
<idiom>
بس کن دیگه!
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
electronic
قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
Car no. 6 is leading.
اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
Next Saturday . This coming Saturday.
شنبه دیگه
It is obvious enough . Well of course .
خب معلومه دیگه
C'mon!
بیا دیگه!
To such an extent that…
تا حدی که دیگه ...
So much the better.
دیگه بهتر
That's enough.
دیگه بس است.
Come on!
بیا دیگه!
What is it now?
دیگه چه شده ؟
still worse
دیگه بدتر
save
محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
saves
محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
saved
محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
Do come!
خوب بیا دیگه!
Just go!
بریم
[حرکت کن]
دیگه!
I cant nor can anyone else .
نه من می توانم ونه کس دیگه
Go ahead!
انجام بدهید دیگه!
He went for good.
رفت و دیگه نیامد
Any fool knows that .
اینرا دیگه هرخری می داند
Come forward a little (little bit)more.
یک قدری دیگه بیا جلو
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk .
تو یکی دیگه حرف نزن !
simply
<adv.>
<idiom>
حالا دیگه
[اصطلاح روزمره]
He wont be back for another six months.
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
That's (just) the way things are.
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
just
<adv.>
<idiom>
حالا دیگه
[اصطلاح روزمره]
How come we dont see you more pften?
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
I shall be back this day month .
درست یک ماه دیگه برمی گردم
That's just the way it is.
این حالا
[دیگه]
اینطوری است.
Where is the mate ( companion ) of this glove ?
لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
I knocked off another 1000 tomans.
1000 تومان دیگه از قیمت زدم
what have you
[ gone and]
done now!
حالا دیگه چه فوزولی
[شیطنتی]
کردی!
This is treason, pure and simple.
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
You wont catch me going to his house .
غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
His political beliefs are old hat now .
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Boys will be boys.
پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
These coins are very hard to come by .
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
Enough already!
[American E]
دیگه اینقدر حرف نزن!
[اصطلاح روزمره]
It is money down the drain (gone to blazes).
این دیگه پول دور ریختن است
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) .
این حرفها دیگه کهنه شده است
epos
سیستمی که از یک ترمینال کامپیوتر به عنوان سایت فروش برای محصولهای الکتریکی یا کنترل انبار و نیز مشخصات محصول به کارمی رود
virtual
مشخصات ترمینال ایده آل که به عنوان مدل ترمینال واقعی به کارمی رود
This lamp burns kerosene.
این چراغ نفت می سوزاند ( با نفت کارمی کند )
second-guess someone
<idiom>
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
He has vowed not to gamble again.
پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
This jock that you told me is as old as Adams .
این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
Enough already!
[American E]
کافیه دیگه!
[خسته شدم از این همه حرف]
[اصطلاح روزمره]
format
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
cryptographic
تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
distance vector protocols
اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
The two cars had a head –on collision.
دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
repeater
وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
She procrastinated until it was too late .
آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
well-ordered
<adj.>
مرتب
presentable
<adj.>
مرتب
trims
مرتب
trimmest
مرتب
trim
<adj.>
مرتب
proper
<adj.>
مرتب
tidying
مرتب
tidy
<adj.>
مرتب
tidiest
مرتب
tidies
مرتب
tidier
مرتب
tidied
مرتب
steady
<adj.>
مرتب
shipshape
مرتب
decent
<adj.>
مرتب
kilter
مرتب
he was neat
مرتب
in good order
<adj.>
مرتب
methodic
مرتب
business like
مرتب
straight
<adj.>
مرتب
ordered
مرتب
well-groomed
مرتب
well groomed
مرتب
businesslike
مرتب
fair
<adj.>
مرتب
uncluttered
<adj.>
مرتب
indexed
مرتب کر دن
orderlies
مرتب
index
مرتب کر دن
neater
مرتب
indexes
مرتب کر دن
serial
مرتب
orderly
مرتب
serials
مرتب
regular
<adj.>
مرتب
irregular
نا مرتب
neatest
مرتب
prissy
مرتب
neat
<adj.>
مرتب
regulars
مرتب
systematic
مرتب
cleans
مرتب کردن
cleanest
مرتب کردن
cleaned
مرتب کردن
straighten up
<idiom>
مرتب کردن
order
مرتب کردن
collates
مرتب کردن
marshaled
مرتب کردن
clean
مرتب کردن
unrehearsed
ازقبلآماده - مرتب
well ordered
مرتب و منظم
partially ordered
پاره مرتب
ordered pair
جفت مرتب
graduate
مرتب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com