Dictiornary-Farsi | اتوی سنگین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
sadiron	اتوی سنگین


Other Matches

sadiron	اتوی دارای دونوک تیز ودسته متحرک
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heaviest	سنگین
heaviest	دل سنگین
hulky	سنگین
heavy	سنگین
heavy	دل سنگین
pressures	سنگین
pressuring	سنگین
high proof	سنگین
exacting	سنگین
heavier	سنگین
heavier	دل سنگین
heavies	سنگین
heavies	دل سنگین
largo a	سنگین
cumbersome	سنگین
lumpier	سنگین
lumpish	سنگین
mim	سنگین
hefty	سنگین
heftier	سنگین
navol	اب سنگین
extensive	سنگین
staid	سنگین
unwieldy	سنگین
lumpiest	سنگین
lumpy	سنگین
waterlogged	سنگین
saturnine	سنگین
heftiest	سنگین
burdensome	سنگین
weight ton	تن سنگین
loggy	سنگین
ponderous	سنگین
logy	سنگین
lumberingly	سنگین
stodgy	سنگین
weighted	سنگین
pressured	سنگین
weightier	سنگین
cloggy	سنگین
massively	سنگین
massive	سنگین
heavy footed	دل سنگین
heavy water	اب سنگین
laden	سنگین پر
carking	سنگین
hard water	اب سنگین
pressure	سنگین
onerous	سنگین
heft	سنگین
weighty	سنگین
weightiest	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
millstones	بار سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
heavy alloy	الیاژ سنگین
demure	جدی سنگین
millstone	بار سنگین
heavy metal	فلز سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
gravitate	سنگین کردن
gravitated	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
gravitating	سنگین کردن
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
heavy hended	سنگین دست
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy arm	سلاح سنگین
naphtha	بنزین سنگین
loggy	سنگین در فکروحرکت
overburdensome	زیاد سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
light heavy	نیم سنگین
incumber	سنگین کردن
emcumber	سنگین کردن
heavy weight	سنگین وزن
deep mourning	عزاداری سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
colored crystal	بلور سنگین
centrosphere	سنگین کره
heavyish	کمی سنگین
heavyish	سنبته سنگین
heavy particle	ذره سنگین
high proof spirit	عرق سنگین
high polymer	بسپار سنگین
high interest	بهره سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
heavy soil	خاک سنگین
clumps	ضربه سنگین
overbalance	سنگین تر بودن از
hard colors	رنگهای سنگین
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
overbalancing	سنگین تر بودن از
heavy oil	روغن سنگین
clog	: سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
gravity abutment	گرانپایه سنگین
clogs	: سنگین کردن
grand opera	اپرای سنگین
weight	سنگین کردن
clump	ضربه سنگین
clumped	ضربه سنگین
clumping	ضربه سنگین
behave prettily	سنگین باش
dull	کند سنگین
dulled	کند سنگین
duller	کند سنگین
dullest	کند سنگین
dulling	کند سنگین
heavy-handed	سنگین دست
heavy petroleum	نفتخام سنگین
load	سنگین کردن
loads	سنگین کردن
heavyweights	سنگین وزن
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweight	بزرگ و سنگین
dulls	کند سنگین
fuller	سنگین کننده
baryon	ذره سنگین
ham fisted	سنگین دست
ham handed	سنگین دست
ham-fisted	سنگین دست
gravely	بطور سنگین
heavy handed	سنگین دست
tie-up	راهبندان سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
hard of hearing	سنگین گوش
heavy traffic	ترافیک سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
laden	سنگین بار
burden	سنگین بارکردن
burdens	سنگین بارکردن
to weigh heavy	سنگین بودن
encumber	سنگین کردن
slams	ضربت سنگین
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
to pound a long	سنگین رفتن
profound sleep	خواب سنگین
soberly	سنگین موقر
titan crane	جرثقیل سنگین
sledgehammer	چکش سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
overweigh	سنگین تر بودن از
sledgehammers	چکش سنگین
sober	سنگین موقر
slamming	ضربت سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
encumbered	سنگین کردن
gravest	موقر سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
encumbering	سنگین کردن
encumbers	سنگین کردن
slam	ضربت سنگین
grave	موقر سنگین
graves	موقر سنگین
slammed	ضربت سنگین
heavy plate	ورق فلزی سنگین
in the case of traffic jam [congestion]	هنگام راهبندان سنگین
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
heavy goods	محصول صنایع سنگین
heavy goods	ماشین الات سنگین
homely [British E] <adj.>	سنگین [واژه تحقیری]
onerously	بطور سنگین یا شاق
overtask	کارزیاد سنگین دادن به
wain	ارابه سنگین و بزرگ
heavy machinery	ماشین الات سنگین
pash	سقوط برف سنگین
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
larrup	سنگین حرکت کردن
to lie heavy on one's heart	بار سنگین بر دل بودن
overlade	بار زیاد سنگین
She is a dignified woman.	زن سنگین وموقری است
She has become rather off hand.	سایه اش سنگین شده
principal types of foot	فشرده کننده آب سنگین
lop sided	یکسو سنگین یک سوسبک
lollop	سنگین راه رفتن
logy	سنگین درفکر وحرکت
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
pavan	یکجور رقص سنگین
overladen	زیر بار سنگین
saraband	رقص سنگین اسپانیولی
sidewinder	ضربت سنگین از پهلو
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
stowage	حمل بار سنگین
tympany	مبالغه صدای سنگین