English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
Other Matches
program cost مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
undertaking تکفل
supporting تکفل
guaranteeing تکفل
sponsorship تکفل
keeps تکفل کردن
keep تکفل کردن
support تکفل کردن
dependency burden بار تکفل
fend تکفل معاش
sponsored dependents عائله تحت تکفل
guarantees تکفل کردن متعهد له
guaranteed تکفل کردن متعهد له
dependents افراد تحت تکفل
he was dependent on me fop support تحت تکفل من بود
guarantee تکفل کردن متعهد له
dependence اتکاء
behinds اتکاء
behind اتکاء
stayed نقطه اتکاء
self-assurance اتکاء به نفس
bearing plate صفحه اتکاء
atony عدم اتکاء
stay نقطه اتکاء
staddle نقطه اتکاء
interdependence اتکاء متقابل
fulcrum نقطه اتکاء
indpendence اتکاء نفس
interdependency اتکاء متقابل
inexistency اتکاء ذاتی
point d'appui نقطه اتکاء
arc boutant قوس اتکاء
center متمرکز نقطه اتکاء
inexistence معدومی اتکاء ذاتی
self reliance اتکاء بنفس خود
tenuous بدون نقطه اتکاء
fulcrum دارای نقطه اتکاء کردن
mainstay وابستگی عمده نقطه اتکاء
mainstays وابستگی عمده نقطه اتکاء
pivot محور اصلی کار نقطه اتکاء
pivots محور اصلی کار نقطه اتکاء
diffident دارای عدم اتکاء بنفس محجوب
pivoted محور اصلی کار نقطه اتکاء
sheet anchor لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
sheet anchors لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
expenditures مخارج
outlays مخارج
disbursements مخارج
spending مخارج
expenses مخارج
outgoing مخارج
aggregate expenditures مخارج کل
luxury spending مخارج تجملی
public expenditures مخارج عمومی
rate of spending میزان مخارج
management expenses مخارج مدیریت
management expenses مخارج اداری
rate of spending نرخ مخارج
reasonable scale مخارج متعارفه
budget expenditures مخارج بودجه
marginal outlays مخارج نهائی
porterage مخارج باربری
incidental expenses مخارج اتفاقی
freight charges مخارج حمل
national spending مخارج ملی
national expenditures مخارج ملی
expenditure approach روش مخارج
estimate of costs تخمین مخارج
operating cost مخارج عملیاتی
indirect expenses مخارج غیرمستقیم
operating expenses مخارج عملیاتی
costs of proceedings مخارج عدلیه
cost estimate تخمین مخارج
military spending مخارج نظامی
portage مخارج باربری
capital expenditure مخارج سرمایهای
military expenditure مخارج نظامی
licence fee مخارج پروانه
municipal spending مخارج شهرداری
holding costs مخارج نگهداری
expenditure مخارج صرف
wage costs مخارج دستمزد
tax expenditures مخارج مالیاتی
welfare expenditures مخارج رفاهی
superstitious uses مخارج خرافاتی
social outlays مخارج اجتماعی
travelling expenses مخارج سفر
expense account حساب مخارج
foot پرداختن مخارج
expense accounts حساب مخارج
wasteful expenditures مخارج بیهوده
postage مخارج پستی
actual expenses مخارج واقعی
outlays هزینههای سرمایهای مخارج
marginal propensity to expend تمایل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend میل نهائی به مخارج
noncash expenditures مخارج غیر نقدی
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
marginal propensity to spend میل نهائی به مخارج
deduction of expenses کسر مخارج [اقتصاد]
unfinanced مخارج پرداخت نشده
overhead مخارج کلی سرجمع
sumptuary law قانون تحدید مخارج
all the expenses fell on him تمام مخارج به گردن اوافتاد
time cost curve منحنی مخارج برحسب زمان
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
You need spare no expense . نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
To cut down expenses . خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
self importance دادن بخود
self exaltation بخود بالیدن
self congratulation تبریک بخود
self dramatization بخود بندی
self confident مطمئن بخود
self dependent متکی بخود
self consequence اهمیت بخود
pretend بخود بستن
feign بخود بستن
self respect احترام بخود
to suck in بخود کشیدن
to remember oneself بخود امدن
to imbrue in blood بخود اغشتن
spohnge بخود کشیدن
to imbrue with blood بخود اغشتن
self trust اعتماد بخود
playact بخود بستن
sham بخود بستن
dissemble بخود بستن
bethink بخود امدن
substantive متکی بخود
assumes بخود گرفتن
by it self خود بخود
self help کمک بخود
self-help کمک بخود
aplomb اطمینان بخود
narcissism عشق بخود
assumed بخود بسته
assumable بخود گرفتنی
arrogation بخود بستن
assume بخود گرفتن
preen بخود بالیدن
spontaneous خود بخود
introspect بخود برگشتن
preening بخود بالیدن
preens بخود بالیدن
he was restored to reason بخود امد
self pity ترحم بخود
preened بخود بالیدن
self-pity ترحم بخود
self relative نسبت بخود
f.o.b قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
self divison تقسیم خود بخود
to permit oneself بخود اجازه دادن
abiogenesis تولید خود بخود
to stand on one's own legs متکی بخود بودن
to stint oneself تنگی بخود دادن
appropriator بخود اختصاص دهنده
self subsistence اعاشه خود بخود
assumed بخود گرفته عاریتی
self fertility لقاح خود بخود
self fruitful بخود بخودگرده افشان
strike an attitude حالتی بخود گرفتن
to f. oneself بخود دلخوشی دادن
to be moped بخود راه دادن
to be convulsed with laughter از خنده بخود پیچیدن
to take the sun افتاب بخود دادن
monopolising بخود انحصار دادن
monopolised بخود انحصار دادن
monopolises بخود انحصار دادن
delusion of reference هذیان بخود بستن
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
autoplasty پیوند از خود بخود
monopolize بخود انحصار دادن
monopolized بخود انحصار دادن
monopolizes بخود انحصار دادن
screw up one's courage جرات بخود دادن
monopolizing بخود انحصار دادن
self charging خود بخود پر شونده
self rewarding پاداش دهنده بخود
self activity فعالیت خود بخود
to summon up courage جرات بخود دادن
lay out oneself بخود زحمت دادن
lion skin دلیری بخود بسته
muster up your courage جرات بخود بدهید
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
materialising صورت خارجی بخود گرفتن
materialises صورت خارجی بخود گرفتن
materialize صورت خارجی بخود گرفتن
to rally one dispersed نیروی تازه بخود دادان
materialized صورت خارجی بخود گرفتن
materialised صورت خارجی بخود گرفتن
assume بخود بستن وانمود کردن
feigns بخود بستن جعل کردن
pretend بخود بستن دعوی کردن
intervert بخود اختصاص دادن برگرداندن
To give way to doubt. To waver. بخود تردید راه دادن
to overstrain oneself زیاد بخود فشار اوردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com