Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (10 milliseconds)
English
Persian
self dependence
اتکاء به نفس اعتماد به نفس
Search result with all words
self depedence
اتکاء بنفس اعتماد بنفس
Other Matches
behind
اتکاء
behinds
اتکاء
dependence
اتکاء
staddle
نقطه اتکاء
interdependence
اتکاء متقابل
fulcrum
نقطه اتکاء
stayed
نقطه اتکاء
stay
نقطه اتکاء
self-assurance
اتکاء به نفس
point d'appui
نقطه اتکاء
indpendence
اتکاء نفس
interdependency
اتکاء متقابل
inexistency
اتکاء ذاتی
bearing plate
صفحه اتکاء
atony
عدم اتکاء
arc boutant
قوس اتکاء
center
متمرکز نقطه اتکاء
tenuous
بدون نقطه اتکاء
self reliance
اتکاء بنفس خود
inexistence
معدومی اتکاء ذاتی
fulcrum
دارای نقطه اتکاء کردن
mainstay
وابستگی عمده نقطه اتکاء
mainstays
وابستگی عمده نقطه اتکاء
pivot
محور اصلی کار نقطه اتکاء
pivoted
محور اصلی کار نقطه اتکاء
pivots
محور اصلی کار نقطه اتکاء
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
diffident
دارای عدم اتکاء بنفس محجوب
sheet anchor
لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
sheet anchors
لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
trusts
اعتماد
trusted
اعتماد
affiance
اعتماد
trustful
اعتماد
faiths
اعتماد
trust
اعتماد
faith
اعتماد
belief
اعتماد
sense of trust
حس اعتماد
fideism
اعتماد
reliance
اعتماد
credence
اعتماد
to put confidence in
اعتماد کردن به
place confidence on
اعتماد کردن به
place confidence in
اعتماد کردن به
level of confidence
سطح اعتماد
dependability
قابلیت اعتماد
distrustfulness
عدم اعتماد
faithworthy
قابل اعتماد
fiduciary
قابل اعتماد
reliability
قابلیت اعتماد
failure safety
قابلیت اعتماد
to put trust in
اعتماد کردن به
confidence limits
حدود اعتماد
self-trust
اعتماد به نفس
reliableness
قابلیت اعتماد
self-awareness
اعتماد به نفس
to base one self
اعتماد کردن
trig
قابل اعتماد
self-assurance
اعتماد به نفس
trustiness
قابلیت اعتماد
trustworthiness
قابلیت اعتماد
trut
اعتماد کردن
vote of censure
رای اعتماد
aplombself-trust
اعتماد به نفس
self-reliance
اعتماد به نفس
soiothfast
قابل اعتماد
self-assuredness
اعتماد به نفس
poise
[self-confidence]
اعتماد به نفس
self reliance
اعتماد بنفس
self trust
اعتماد بخود
self-confidence
اعتماد به نفس
awareness of the self
اعتماد به نفس
reliability
قابلیت اعتماد
vote of confidence
رای اعتماد
votes of confidence
رای اعتماد
confidentiality
قابلیت اعتماد
self-confidence
اعتماد به خود
trusty
قابل اعتماد
self assurance
اعتماد به نفس
self-reliance
اعتماد به نفس
aplomb
اعتماد بنفس
confidence
اعتماد رازگویی
unreliable
غیرقابل اعتماد
relying
اعتماد کردن
reliability
قابل اعتماد
trust
اعتماد داشتن
trusted
اعتماد داشتن
trusts
اعتماد داشتن
relied
اعتماد کردن
relies
اعتماد کردن
rely
اعتماد کردن
confidences
اعتماد رازگویی
confided
اعتماد داشتن به
confide
اعتماد داشتن به
trustworthy
قابل اعتماد
confides
اعتماد داشتن به
confiding
اعتماد کننده
confidence coefficicent
ضریب اعتماد
confidence interval
فاصله اعتماد
confidence coefficient
ضریب اعتماد
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
lack of confidence
کمی اعتماد به نفس
man of confidence
شخص مورد اعتماد
distrusted
سوء فن اعتماد نداشتن
reliably
بطور قابل اعتماد
lack of self-confidence
کمبود اعتماد به نفس
lack of confidence
کمبود اعتماد به نفس
authentic
موثق قابل اعتماد
distrust
سوء فن اعتماد نداشتن
lack of self-confidence
کمی اعتماد به نفس
lack of confidence
عدم اعتماد به نفس
distrusting
سوء فن اعتماد نداشتن
trust in god
اعتماد یا توکل به خدا
distrusts
سوء فن اعتماد نداشتن
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
diffidence
عدم اعتماد به نفس
take down a notch (peg)
<idiom>
سلب اعتماد به نفس
lack of self-confidence
عدم اعتماد به نفس
self doubt
عدم اعتماد بنفس
calculable
براورد کردنی قابل اعتماد
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
confidence trick
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
dependable
قابل اعتماد توکل پذیر
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
self confidence
اعتماد بنفس غرور بیجا
make out
<idiom>
باعث اعتماد،اثبات شخص
confidence tricks
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
trut
اعتماد کردن به امیدوار بودن
untrustworthy
غیر قابل اعتماد غیرمعتمد ناپایدار
con
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conned
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
cons
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conning
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
post tensioning
پیش تنیدگی ناشی از کشش ارماتورهائی که بعد از بتن ریزی تحت کشش قرارگرفته و روی بتن عمل امده و سخت شده اتکاء دارد
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
backstabber
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com