Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
English
Persian
reliquix
اثار باقیمانده
Other Matches
indications
اثار
tracks
اثار
track
اثار
tracked
اثار
remains
اثار
remnants
اثار
remnant
اثار
growth effects
اثار رشد
relic
اثار مقدس
consequence of a sale
اثار بیع
poetical works
اثار شعری
relativistic effects
اثار نسبیتی
relics
اثار مقدس
natural phenomena
اثار طبیعی
ancient relics
اثار باستانی
juvenilia
اثار دوره جوانی
summa
اثار دانش بشری
mammaliferous
دارای اثار پستانداران
physiography
مبحث اثار وپدیدههای طبیعی
epigone
مقلد اثار ادبی و هنری
reliquix
اثار برگ خشگیده برساقه
vandalizes
اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalizing
اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalized
اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
time capsule
محفظه محتوی اثار تاریخی وفرهنگی
vandalize
اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
plagiarist
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiary
سارق اثار ادبی و هنری دیگران
cognoscente
متخصص در اثار هنری عتیقه شناس
vandalising
اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalises
اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
plagiarises
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
vandalised
اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
rests
باقیمانده
remaining
باقیمانده
residues
باقیمانده
loose end
باقیمانده
loose ends
باقیمانده
leavings
باقیمانده
residue
باقیمانده
relict
باقیمانده
remainder
باقیمانده
residual
باقیمانده
residuum
باقیمانده
reminder
باقیمانده
rest
باقیمانده
reminders
باقیمانده
long residue
باقیمانده
reliquaries
فرف مخصص نگهداری اثار مقدس یا باستانی
prognostic
وابسته به اثار اتی وپیش بینی مرض
prehistorian
مورخی که اثار ما قبل تاریخ را خوب میداند
local colour
نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
reliquary
فرف مخصص نگهداری اثار مقدس یا باستانی
archeologic
وابسته به باستان شناسی مربوط بعلم اثار قدیم
distillation residue
باقیمانده تقطیر
surviving dependent
فرد باقیمانده
fragment
قطعه باقیمانده
residual variable
متغیر باقیمانده
split
میلههای باقیمانده
ort
باقیمانده غذا
remainder of the period
باقیمانده مدت
well-preserved
خوب باقیمانده
odds and ends
چیز باقیمانده
residue of the state
باقیمانده ترکه
fragments
قطعه باقیمانده
residual volume
حجم باقیمانده
fragmenting
قطعه باقیمانده
survivor
باقیمانده بازمانده
residual drawdowm
افت باقیمانده
residual term
جمله باقیمانده
residual unemployment
بیکاری باقیمانده
balance of the amount
باقیمانده مبلغ
humanist
دانشجوی رشته انسانیت یا ادبیات و اثار باستانی یونان و روم
sum of squares of residual
مجموع مربعات باقیمانده
residuary legatee
باقیمانده ماترک پس از تقسیم
remained
مانده اثر باقیمانده
land tail
باقیمانده زمینی یکان
reliquaries
محفظه عتیقه باقیمانده
functional residual capacity
فرفیت باقیمانده عملی
reliquary
محفظه عتیقه باقیمانده
gleaning
خده خوشههای باقیمانده پس از
remain
مانده اثر باقیمانده
oddment
تکه و پاره چیز باقیمانده
subsidiaries
باقیمانده در محل برای حفافت
subsidiary
باقیمانده در محل برای حفافت
converts
انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
converting
انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
converted
انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
convert
انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
blowdown
خروج باقیمانده سوخت توسط فشار گاز
traces
علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
traced
علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
bye hole
سوراخهای باقیمانده پس ازمعلوم شدن نتیجه مسابقه گلف
trace
علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
par in
پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
remanence
چگالی شار باقیمانده در یک ماده بعد از از بین رفتن نیروی مغناطیس کننده
what state
در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
vortex trail
دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
carbon tracking
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
scholiast
مفسر مفسر اثار ادبی کهن
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
under lease
وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
utopiannism
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
deferred share
سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
residual sum of squares
مجموع مجذورات انحرافات مجموع مربعات انحرافات مجموع مجذورات باقیمانده ها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com