English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
Other Matches
demonstratively ازراه اثبات
prove استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves استدلال کردن به اثبات رسانیدن
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
refute اشتباه کسی را اثبات کردن
refuting اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted اشتباه کسی را اثبات کردن
range error اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
affirmatory کلمه اثبات عبارت اثبات
glitch یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place <idiom> درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
pervertible ازراه در رو
heretically ازراه رفض
gymnastically ازراه ورزش
foully ازراه خیانت
inferentially ازراه استنباط
inquiringly ازراه بازجویی
inquiringly ازراه استفسار
posteriori ازراه استقرار
offensively ازراه تهاجم
paraphrastically ازراه تفسیر
introspectively ازراه خودنگری
interrogatively ازراه پرسش
interposingly ازراه مداخله
exegetically ازراه تفسیر
diagnostically ازراه تشخیص
by indirection ازراه تقلب
intuitively ازراه برهانی
intuitively ازراه کشف
intuitively ازراه انتقال
by courtesy ازراه التفات
by ear ازراه گوش
algebraically ازراه جبر
catechist ازراه پرسش
controversially ازراه مباحثه
by sea ازراه دریا
encouragingly ازراه تشویق
conjugally ازراه زناشویی
philosophically ازراه حکمت دوستی
basophobia هراس ازراه رفتن
inferentially ازراه نتیجه گیری
foully ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
ingratiatingly ازراه خود شیرینی
professionally ازراه پیشه یاکسب
to break a way موانع را ازراه خودبرداشتن
hieroglyphically ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
glozingly ازراه عیب پوشی
catechization ازراه سئوال وجواب
rje ورود برنامه ازراه دورEntry ob
long-distance ازراه دور تلفن کردن
air movements حرکت دادن ازراه هوا
withdrawal تخلیه مواضع ازراه هوا
withdrawals تخلیه مواضع ازراه هوا
long distance ازراه دور تلفن کردن
polemically ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
endermic ازراه پوستی از ورا پوست
gnosticize ازراه عرفان تشریح کردن
concretionary تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
debaueh ازراه درکردن گمراه کردن
gamogenesis زاد و ولد ازراه جفت گیری
patronizingly ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
intriguingly با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
parrotry بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
parasyntheton واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
impo کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
ratiocination استدلال
argument استدلال
argumentation استدلال
inferring one thing from another استدلال
argumentum استدلال
reasoning استدلال
arguments استدلال
logic استدلال
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
reasons استدلال کردن
syllogistic reasoning استدلال قیاسی
argues استدلال کردن
discursively ازروی استدلال
proponents استدلال کننده
ratiocinate استدلال کردن
argue استدلال کردن
circular reasoning استدلال دوری
deductive reasoning استدلال قیاسی
reason استدلال کردن
argued استدلال کردن
analogical reasoning استدلال سنجشی
ratiocinator استدلال کننده
analogical reasoning استدلال قیاسی
idolism استدلال غلط
idoliom استدلال غلط
logical reasoning استدلال منطقی
acatalepsia استدلال پریشی
paralogia استدلال پریشی
adducible قابل استدلال
affective reasoning استدلال عاطفی
reasoning test ازمون استدلال
inductive reasoning استدلال استقرایی
proponent استدلال کننده
reasoning ability توانایی استدلال
reasoner استدلال کننده
paralogism استدلال غلط
thought استدلال تفکر
thoughts استدلال تفکر
arguing استدلال کردن
optophone الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
sand crack ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
theorize استدلال نظری کردن
objections مخالفت استدلال مخالف
notionalist هواخواه استدلال نظری
theorised استدلال نظری کردن
theorises استدلال نظری کردن
theorising استدلال نظری کردن
theorized استدلال نظری کردن
theorizes استدلال نظری کردن
theorizing استدلال نظری کردن
objection مخالفت استدلال مخالف
a priori استدلال پیش سوی
theorists طرفدار استدلال نظری
dunce استدلال کننده موشکاف
dunces استدلال کننده موشکاف
theorist طرفدار استدلال نظری
parity of reasoning قیاس یا شباهت استدلال
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
analogist قیاس و استدلال کننده
argue دلیل اوردن استدلال کردن
argues دلیل اوردن استدلال کردن
argued دلیل اوردن استدلال کردن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry استدلال غلط وغیر منطقی
datum error اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
structuralism بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
out argue در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
delivery error اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
proving اثبات
substantiation اثبات
agument اثبات
subantiation اثبات
ascertainment اثبات
demonstration اثبات
vindication اثبات
verification اثبات
positivity اثبات
proofs اثبات
positiveness اثبات
show اثبات
showed اثبات
shows اثبات
demonstrations اثبات
assertion اثبات
proof اثبات
boomerange دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
sound [arguments, data, figures] <adj.> درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
We shall be reasoning on the grounds that. . روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
self-evident بی نیاز از اثبات
theorem proving اثبات نظریه
positivism اثبات گرایی
proven اثبات شده
demonstration اثبات تجربی
prover اثبات کردن
supporting اثبات کردن
demonstrating اثبات کردن
demonstrates اثبات کردن
demonstrated اثبات کردن
demonstrate اثبات کردن
demonstrative اثبات کننده
demonstrations اثبات تجربی
predication اثبات موعظه
affirmation تصدیق اثبات
ascertainable اثبات پذیر
affirmations تصدیق اثبات
program proving اثبات برنامه
demonstrator اثبات کننده
demonstrators اثبات کننده
documentation اثبات بامدرک
burden of proof بار اثبات
burden of proof وفیفه اثبات
proof اثبات [ریاضی]
hold up <idiom> اثبات حقیقت
verifiability اثبات پذیری
onus probandi بار اثبات
manifestative اثبات کننده
substantiate اثبات کردن
proving اثبات کردن
ontology probandi بار اثبات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com