English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
voyage charter اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
Other Matches
tc اجاره دربست برای مدت معین
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
barehull charter اجاره دربست
barepole charter اجاره دربست
bareboat charter اجاره دربست
charter party قرارداد اجاره دربست
charters دربست اجاره کردن یا دادن
chartered دربست اجاره کردن یا دادن
bare boat charter اجاره دربست وسیله نقلیه
charter دربست اجاره کردن یا دادن
lump sum charter اجاره دربست به طور مقطوع
chartering دربست اجاره کردن یا دادن
chater party اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
voyage charter کرایه کشتی جهت سفری خاص
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
charters اجاره کشتی
chartered اجاره کشتی
affreightment اجاره کشتی
chartering اجاره کشتی
charter اجاره کشتی
voyage policy قرارداد اجاره کشتی
contract of affreightment قرارداد اجاره کشتی
charter party قرارداد اجاره کشتی تجارتی
bare boat قرار داد اجاره کشتی
bareboat charter اجاره کشتی بدون خدمه ان
named vessel کشتی مشخص
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
hybrid circuit ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص
rule نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
holiday cottage ویلای اجاره ای برای تعطیلات
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
lease واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
leases واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
these room let well نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
time charter اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
moonlight fliting گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
ground landlord کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
B register 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leases کانال ارتباطی مثل خط تلفن که برای استفاده اجاره شده است
lease کانال ارتباطی مثل خط تلفن که برای استفاده اجاره شده است
temporarily برای زمان مشخص یا نه همیشه
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
named departure point نقطه مشخص برای حرکت
named port of shipment بندر مشخص برای حمل
realised انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
serve one's purpose <idiom> مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
keypad مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
labelled یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
symbolic i/o assignment نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
labeling یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labels یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
label یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
dispatching priority شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
fielded مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
boundaries جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
fields مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
beaufort scale سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
boundary جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
rs c استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
farms اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farmed اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
Lease (rental) agreement. اجاره نامه (قرار داد اجاره )
farm اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
flags یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
privates محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
flag یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
private محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
Hypergraphia [حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
role indicator نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
electronic توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
telpak سرویسی که توسط شرکتهای همگانی مخابراتی برای اجاره کانالهای با پهنای باندزیاد بین دو یا چندین نقطه ارائه می گردد
arithmetic دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
bombed out تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
bombed تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
calling sequence مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
universal سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
answered سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
bomb تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
retrieval سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست
answering سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
color code روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
answers سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
PID متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
bombs تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
lets اجاره دادن اجاره رفتن
let اجاره دادن اجاره رفتن
letting اجاره دادن اجاره رفتن
leases اجاره نامه اجاره دادن
lease اجاره نامه اجاره دادن
powers قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
devices کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
personal ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
powered قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
device کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
powering قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
framebuffer یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
exclusive دربست
lump دربست
lumps دربست
lumped دربست
boat train [خط ] قطار با ارتباط به کشتی [برای سفر]
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
en bloc یک پارچه دربست
jettison به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoning به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisons به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoned به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
symbolic 1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
notification message پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
symbolically 1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
format 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
formats 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
frequency shift keying روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
QBE زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
charters دربست کرایه دادن
charter دربست کرایه دادن
chartering دربست کرایه دادن
chartered دربست کرایه دادن
algorithms قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
knowledge وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
jetsam کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
jetsam کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
barrier light نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
identities عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identity عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
convoys کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
fold-away سفری
portable سفری
safari سفری
safaris سفری
SGML استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
niladic مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
ASIC ICهای خاص برای یک کار خاص یا خصوصیات مشخص
hammocks تختخواب سفری
hammock تختخواب سفری
bedroll تختخواب سفری
to go away on a trip به سفری رفتن
cots تختخواب سفری
cot تختخواب سفری
hand bag کیف سفری
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
high resolution bit mapped display تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
langridge اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
motor coach مینی بوس سفری
camp beds تخت خواب سفری
to start on a journey عازم سفری شدن
set forth <idiom> سفری راشروع کردن
cots تختخواب سفری نظامی
to set out on [start on] a journey رهسپار سفری شدن
cot تختخواب سفری نظامی
weekender چمدان کوچک سفری
camp bed تخت خواب سفری
card کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com