English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (6 milliseconds)
English Persian
admitance اجازهء دخول
Other Matches
admission اجازهء ورود
admissions اجازهء ورود
exeat اجازهء خروج
entree اجازهء ورود
admitance دخول
intrusions دخول
intrusion دخول
penetration دخول
admissions دخول
intromission دخول
introit دخول
introgression دخول
ingress دخول
ingoing دخول
infare دخول
entree دخول
admission دخول
entry دخول
incoming دخول
arrival دخول
arrivals دخول
insinuation دخول غیرمستقیم
intravasation دخول ابگونهای در
accessed اجازه دخول
access اجازه دخول
intrusiveness دخول سرزده
accession دخول پیشرفت
inlets ورود دخول
consummation of marriage دخول در زناشویی
entry side جهت دخول
entry plan طرح دخول به سر پل
entry instruction دستورالعمل دخول
entry condtion شرط دخول
inclusion دخول شمول
accessing اجازه دخول
entering through مجرای دخول
accesses اجازه دخول
ingress and egress دخول و خروج
inlet ورود دخول
key entry دخول کلیدی
water tight مانع دخول اب
reentrance دخول مجدد
reebtry دخول مجدد
watertight مانع دخول اب
obtrusiveness دخول ناخوانده
entry point نقطه دخول
obtrusion دخول ناخوانده
admittance ورود دخول
log in دخول به سیستم
impervious مانع دخول
login دخول به سیستم
log on دخول به سیستم
keyboard enirv دخول صفحه کلیدی
tightest مانع دخول هوا یا اب
hilum محل دخول رگ وپی
tighter مانع دخول هوا یا اب
to let in اجازه دخول دادن
let in اجازه دخول دادن
intrant دخول رسمی وقانونی
ingress حق دخول اجازه ورود
insinuation نفوذ دخول تدریجی
mattriculation دخول در دانشکده یادانشگاه
tight مانع دخول هوا یا اب
enter اجازه دخول دادن
inlets خور راه دخول
passport وسیله دخول کلید
passports وسیله دخول کلید
inlet خور راه دخول
entrance حق ورود دروازهء دخول
entrancing حق ورود دروازهء دخول
entrances حق ورود دروازهء دخول
enters اجازه دخول دادن
entered اجازه دخول دادن
catch بل گرفتن دخول پارو در اب
entranced حق ورود دروازهء دخول
manhole محل دخول استوانهای شکل
manholes محل دخول استوانهای شکل
intrusion دخول سرزده و بدون اجازه
intrusions دخول سرزده و بدون اجازه
matriculation دخول یا نام نویسی در دانشگاه
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
initiatory دخولی وابسته به ایین دخول
tighter کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tight کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
this ticket admits one با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
tightest کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
reentry phase مرحله دخول مجدد موشک درجو
intussusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
introsusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
porte cochere در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
schnorkel لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkel لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkels لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
initiatory rites ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
drain joints فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
lipotropic موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
debut نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
finishing school اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
entering angle زاویه ورودی زاویه دخول
entering side سمت ورودی سمت دخول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com