Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
search warrant
اجازه تفتیش
search warrants
اجازه تفتیش
searcher warrant
اجازه تفتیش
Other Matches
inquisitions
تفتیش
searchingly
تفتیش
searches
تفتیش
searched
تفتیش
search
تفتیش
inspection
تفتیش
inquisition
تفتیش
detection
تفتیش
censorship
تفتیش
inspects
تفتیش کردن
search warrants
حکم تفتیش
boarding parties
تیم تفتیش
boarding party
تیم تفتیش
search warrant
حکم تفتیش
seach
تفتیش کردن
right of visit
حق بازرسی و تفتیش
frisks
تفتیش وجستجو
court of inquiry
دادگاه تفتیش
frisk
تفتیش وجستجو
inspected
تفتیش کردن
frisked
تفتیش وجستجو
inspect
تفتیش کردن
visit
بررسی تفتیش
frisking
تفتیش وجستجو
inspecting
تفتیش کردن
courts of inquiry
دادگاه تفتیش
visits
بررسی تفتیش
visited
بررسی تفتیش
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
search warrants
حکم تفتیش منزل
search warrant
حکم تفتیش منزل
inspective
وابسته به تفتیش و بازرسی
expertism
تفتیش و رسیدگی خبره کارشناسی
checkroom
اطاق تفتیش اثاث وبارمسافرین
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
inquisitions
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisition
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
frisked
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisks
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisking
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisk
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
inspect
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspects
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspected
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspecting
بازرسی کردن تفتیش کردن
licences
اجازه
leave
اجازه
leaving
اجازه
authority
اجازه
licenses
اجازه
licence
اجازه
by permission of
با اجازه
fiats
اجازه
authorisations
اجازه
authorization
اجازه
unauthorized
بی اجازه
ratification
اجازه
license
اجازه
licensing
اجازه
warrent
اجازه
ok
اجازه
fiat
اجازه
liberty
اجازه
permission
اجازه
permitting
اجازه
liberties
اجازه
licensure
اجازه
permits
اجازه
approval
اجازه
okay
اجازه
permit
اجازه
passes
اجازه عبور
passport
اجازه مسافرت
authorize
اجازه دادن
allow
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
letter of attorney
اجازه نامه
grant
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
pass
اجازه عبور
suffer
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
let
اجازه دادن
billet
اجازه نامه
passed
اجازه عبور
authorizations
اختیار اجازه
billeted
اجازه نامه
suffers
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
audience
اجازه حضور
granted
اجازه دادن
warrant
اجازه قانونی
warrants
اجازه قانونی
warranted
اجازه قانونی
warranting
اجازه قانونی
audiences
اجازه حضور
billets
اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
permissive
اجازه دهنده
go through
<idiom>
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
to allow
اجازه دادن
warranty
تعهدنامه اجازه
take in
<idiom>
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
warranties
تعهدنامه اجازه
authorizing
اجازه دادن
passports
اجازه مسافرت
grant
اجازه دادن
released
اجازه صدور
accessing
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
access
اجازه دخول
to beg leave
اجازه رفتن
to ask permission
اجازه خواستن
to admit of
اجازه دادن
clearance
اجازه زدودگی
to obtain permission
اجازه گرفتن
conge
اجازه عبور
token
اجازه ورود
transit bill
اجازه عبور
release
اجازه صدور
authority
توانایی اجازه
authority
اجازه اعتبار
to permit oneself
اجازه خواستن
tokens
اجازه ورود
searcher warrant
اجازه بازرسی
feu
اجازه همیشگی
flight clearance
اجازه پرواز
inofficial
بدون اجازه
passages
اجازه عبور
passage
اجازه عبور
consents
رضا اجازه
consenting
رضا اجازه
consented
رضا اجازه
consent
رضا اجازه
licensable
قابل اجازه
imprimatur
اجازه چاپ
if you please
با اجازه شما
certificate of authority
اجازه نامه
full power of attorney
اجازه نامه
may i take it please
اجازه می فرمایید
power of attorney
اجازه نامه
power of authority
اجازه نامه
power of procuration
اجازه نامه
warrant of attorney
اجازه نامه
lincense or cence
اجازه دادن
by your leave
با اجازه شما
releases
اجازه صدور
allowances
اجازه دادن
approach clearance
اجازه فرود
forbid
اجازه ندادن
forbids
اجازه ندادن
permitting
اجازه دادن
approach clearance
اجازه تقرب
permits
اجازه دادن
permit
اجازه دادن
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
licensing
اجازه نامه
allowance
اجازه دادن
connivance
اجازه ضمنی
letting
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
license
اجازه نامه
acquisition authority
اجازه خرید
search
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searched
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searches
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searchingly
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
license contract
قرارداد اجازه استفاده
leave taking
کسب اجازه مرخصی
visa
اجازه ورود به کشوربیگانه
permissively
چنانکه اجازه بدهد
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
let in
اجازه دخول دادن
imperscriptible
فاقد اجازه نوشته
let by
اجازه رد شدن دادن
ingress
حق دخول اجازه ورود
landing order
اجازه تخلیه بار
indult
اجازه نامه امتیاز
prior permission
اجازه قبلی پرواز
authorized
اجازه داده شده
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
absent without leave
نهستی بدون اجازه
to let in
اجازه دخول دادن
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
to pray permission
در خواست اجازه کردن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com