English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
approach clearance اجازه تقرب
Other Matches
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
accessing تقرب به خدا
approach lane مسیر تقرب
approach line خط تقرب به باند
accesses تقرب به خدا
landing approach مسیر تقرب
to gain a ccess تقرب جستن
access تقرب به خدا
accessed تقرب به خدا
approachability قابلیت تقرب
approach chart نقشه تقرب هواپیما
initial approach مسیر تقرب اصلی
initial approach تقرب اولیه هواپیما
ground controled approach دستگاه تقرب خودکار
intermediate approach مسیر تقرب فرعی
line of approach راه تقرب به دشمن
radio approach دستگاه تقرب رادیویی
he gained access to the king بشاه تقرب جست
approach time زمان تقرب هواپیما
angle of approach زاویه تقرب هواپیما
line of approach مسیر تقرب یا فرود
approach route مسیر تقرب به باند
avenues of approach راههای نفوذی مسیرهای تقرب
approach sequence ترتیب توالی تقرب هواپیماها
attitude indicator دستگاه نشان دهنده زاویه تقرب
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
turn in point نقطه چرخش هواپیما ازمسیر تقرب در مسیر تک
approach line خط نزدیک شدن به ساحل خط تقرب به دشمن خط مسیرفرود
automatic approach and landing روش کنترل خودکار سرعت ومسیر هواپیما در تقرب
power approach تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
approach schedule برنامه تقرب هواپیما به باند ترتیب فرود هواپیماها روی باند
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
angular parallax تقرب زاویهای دید شکست زاویهای نور
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
angle of convergence زاویه تقرب زاویه پارالاکس
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
liberties اجازه
ratification اجازه
liberty اجازه
license اجازه
licensing اجازه
permit اجازه
permitting اجازه
licenses اجازه
licence اجازه
by permission of با اجازه
approval اجازه
licences اجازه
authority اجازه
warrent اجازه
permits اجازه
unauthorized بی اجازه
fiat اجازه
fiats اجازه
permission اجازه
ok اجازه
leave اجازه
licensure اجازه
authorisations اجازه
authorization اجازه
leaving اجازه
okay اجازه
warranted اجازه قانونی
warrant اجازه قانونی
passes اجازه عبور
audience اجازه حضور
suffer اجازه دادن
billets اجازه نامه
suffered اجازه دادن
billeting اجازه نامه
suffers اجازه دادن
passed اجازه عبور
pass اجازه عبور
grant اجازه دادن
permitting اجازه دادن
lincense or cence اجازه دادن
may i take it please اجازه می فرمایید
flight clearance اجازه پرواز
warranting اجازه قانونی
audiences اجازه حضور
search warrant اجازه تفتیش
search warrants اجازه تفتیش
go through <idiom> اجازه دادن
transit bill اجازه عبور
authorises اجازه دادن
granted اجازه دادن
inofficial بدون اجازه
searcher warrant اجازه تفتیش
authority اجازه اعتبار
to admit of اجازه دادن
to ask permission اجازه خواستن
licensable قابل اجازه
to beg leave اجازه رفتن
to permit oneself اجازه خواستن
grants اجازه دادن
warranties تعهدنامه اجازه
warranty تعهدنامه اجازه
authorizing اجازه دادن
take in <idiom> اجازه دادن
if you please با اجازه شما
authorizes اجازه دادن
imprimatur اجازه چاپ
have it <idiom> اجازه دادن
billeted اجازه نامه
authorize اجازه دادن
authorising اجازه دادن
without a by your leave بی اجازه بی خداحافظی
billet اجازه نامه
to obtain permission اجازه گرفتن
accessed اجازه دخول
access اجازه دخول
clearance اجازه زدودگی
accesses اجازه دخول
accessing اجازه دخول
authority توانایی اجازه
tokens اجازه ورود
token اجازه ورود
permissive اجازه دهنده
authorizations اختیار اجازه
consented رضا اجازه
certificate of authority اجازه نامه
consent رضا اجازه
full power of attorney اجازه نامه
letter of attorney اجازه نامه
power of attorney اجازه نامه
power of authority اجازه نامه
power of procuration اجازه نامه
warrant of attorney اجازه نامه
consenting رضا اجازه
acquisition authority اجازه خرید
let اجازه دادن
lets اجازه دادن
letting اجازه دادن
approach clearance اجازه فرود
passages اجازه عبور
passage اجازه عبور
consents رضا اجازه
permits اجازه دادن
forbids اجازه ندادن
forbid اجازه ندادن
to allow اجازه دادن
allowances اجازه دادن
passports اجازه مسافرت
permit اجازه دادن
licensing اجازه نامه
searcher warrant اجازه بازرسی
license اجازه نامه
warrants اجازه قانونی
connivance اجازه ضمنی
feu اجازه همیشگی
passport اجازه مسافرت
allowance اجازه دادن
conge اجازه عبور
allow اجازه دادن
release اجازه صدور
grant اجازه دادن
released اجازه صدور
releases اجازه صدور
by your leave با اجازه شما
allows اجازه دادن ستودن
greenlight اجازه حرکت و اقدام
visa اجازه ورود به کشوربیگانه
agreed <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
awol غایب بدون اجازه
allow اجازه دادن ستودن
leave taking کسب اجازه مرخصی
landing order اجازه تخلیه بار
allowing اجازه دادن ستودن
ingress حق دخول اجازه ورود
let by اجازه رد شدن دادن
absent without leave نهستی بدون اجازه
i beg leave to say اجازه میخواهم بگویم
letters of reprisal اجازه نامه انتقام
license contract قرارداد اجازه استفاده
he gave us permission to stay اجازه داد که بمانیم
authorized اجازه داده شده
authorization اختیاردادن اجازه دادن
letter missive اجازه نامه ابلاغیه
charters منشور اجازه نامه
exequatur اجازه نامه قونسول
visas اجازه ورود به کشوربیگانه
let in اجازه دخول دادن
authorisations اختیاردادن اجازه دادن
indult اجازه نامه امتیاز
chartering منشور اجازه نامه
chartered منشور اجازه نامه
charter منشور اجازه نامه
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
moratoriums اجازه دیر کردپرداخت
moratorium اجازه دیر کردپرداخت
allowed <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
approved <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com