Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
moratorium
اجازه دیر کردپرداخت
moratoriums
اجازه دیر کردپرداخت
Other Matches
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
liberties
اجازه
licence
اجازه
authorisations
اجازه
leaving
اجازه
leave
اجازه
liberty
اجازه
unauthorized
بی اجازه
ratification
اجازه
license
اجازه
licensing
اجازه
permit
اجازه
licensure
اجازه
permits
اجازه
permitting
اجازه
ok
اجازه
fiats
اجازه
authority
اجازه
approval
اجازه
fiat
اجازه
authorization
اجازه
permission
اجازه
by permission of
با اجازه
okay
اجازه
warrent
اجازه
licenses
اجازه
licences
اجازه
permits
اجازه دادن
permitting
اجازه دادن
warranties
تعهدنامه اجازه
grants
اجازه دادن
billets
اجازه نامه
pass
اجازه عبور
warrant
اجازه قانونی
authority
توانایی اجازه
granted
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
search warrants
اجازه تفتیش
warranty
تعهدنامه اجازه
permit
اجازه دادن
warranting
اجازه قانونی
billeted
اجازه نامه
to allow
اجازه دادن
connivance
اجازه ضمنی
billeting
اجازه نامه
warranted
اجازه قانونی
license
اجازه نامه
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
licensing
اجازه نامه
search warrant
اجازه تفتیش
audience
اجازه حضور
passed
اجازه عبور
to permit oneself
اجازه خواستن
authorises
اجازه دادن
billet
اجازه نامه
to admit of
اجازه دادن
to obtain permission
اجازه گرفتن
to ask permission
اجازه خواستن
go through
<idiom>
اجازه دادن
transit bill
اجازه عبور
have it
<idiom>
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
to beg leave
اجازه رفتن
suffers
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه تفتیش
passes
اجازه عبور
audiences
اجازه حضور
authorizing
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
authorize
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه بازرسی
take in
<idiom>
اجازه دادن
imprimatur
اجازه چاپ
authorizations
اختیار اجازه
let
اجازه دادن
letting
اجازه دادن
if you please
با اجازه شما
accessing
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
access
اجازه دخول
permissive
اجازه دهنده
clearance
اجازه زدودگی
lets
اجازه دادن
acquisition authority
اجازه خرید
flight clearance
اجازه پرواز
feu
اجازه همیشگی
full power of attorney
اجازه نامه
consent
رضا اجازه
letter of attorney
اجازه نامه
power of attorney
اجازه نامه
power of authority
اجازه نامه
power of procuration
اجازه نامه
warrant of attorney
اجازه نامه
consented
رضا اجازه
certificate of authority
اجازه نامه
approach clearance
اجازه فرود
approach clearance
اجازه تقرب
passages
اجازه عبور
passage
اجازه عبور
conge
اجازه عبور
consents
رضا اجازه
consenting
رضا اجازه
by your leave
با اجازه شما
licensable
قابل اجازه
forbids
اجازه ندادن
allowances
اجازه دادن
allowance
اجازه دادن
passports
اجازه مسافرت
allow
اجازه دادن
authority
اجازه اعتبار
release
اجازه صدور
released
اجازه صدور
grant
اجازه دادن
releases
اجازه صدور
lincense or cence
اجازه دادن
inofficial
بدون اجازه
token
اجازه ورود
tokens
اجازه ورود
forbid
اجازه ندادن
warrants
اجازه قانونی
may i take it please
اجازه می فرمایید
passport
اجازه مسافرت
to permit oneself
بخود اجازه دادن
awol
غایب بدون اجازه
thole
گذاردن اجازه دادن
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
to pray permission
در خواست اجازه کردن
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
visas
اجازه ورود به کشوربیگانه
visa
اجازه ورود به کشوربیگانه
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
permissively
چنانکه اجازه بدهد
prior permission
اجازه قبلی پرواز
exequatur
اجازه نامه قونسول
license contract
قرارداد اجازه استفاده
to let in
اجازه دخول دادن
permit me to say
اجازه دهید بگویم
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
let by
اجازه رد شدن دادن
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
leave taking
کسب اجازه مرخصی
landing order
اجازه تخلیه بار
the law forbids
قانون اجازه نمیدهد
authorized
اجازه داده شده
indult
اجازه نامه امتیاز
ingress
حق دخول اجازه ورود
rack rent
اجازه گزاف بستن بر
charters
منشور اجازه نامه
chartering
منشور اجازه نامه
greenlight
اجازه حرکت و اقدام
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
allowing
اجازه دادن ستودن
allows
اجازه دادن ستودن
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
absent without leave
نهستی بدون اجازه
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
charter
منشور اجازه نامه
he gave us permission to stay
اجازه داد که بمانیم
let in
اجازه دخول دادن
chartered
منشور اجازه نامه
imperscriptible
فاقد اجازه نوشته
rack rent
اجازه تمام سال
released
اجازه ارسال پیام
agreed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
approved
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
passed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
releases
اجازه ارسال پیام
let someone through
اجازه ورود دادن
release
اجازه ارسال پیام
license
اجازه رفتن دادن
licensing
اجازه رفتن دادن
to ask
[someone]
for permission
[از کسی]
اجازه گرفتن
allow
اجازه دادن ستودن
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
entrance
ورودیه اجازه ورود
entranced
ورودیه اجازه ورود
entrances
ورودیه اجازه ورود
entrancing
ورودیه اجازه ورود
enabled
اجازه رویدادن چیزی
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
enable
اجازه رویدادن چیزی
enter
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enables
اجازه رویدادن چیزی
enters
اجازه دخول دادن
licence
اجازه رفتن دادن
licences
اجازه رفتن دادن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...