English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
Other Matches
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
supervisory بعنوان بررسی کننده
benzocaine ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
admissive داخل کننده اجازه دهنده
merge print program برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
What time should I check in? چه وقت کارت سوار شدن به من میدهید؟
To what do you attributeThe failure of the army? شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
the public are hereby notified بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
audio تجزیه کننده صوت که به کامپیوتر اجازه میدهد پاسخ را به درخواست ها بیان کند
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
field alterable control element یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
rat's nest یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
spooler برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
indent سفارش
indenting سفارش
reference سفارش
order سفارش
enjoinment سفارش
indents سفارش
undwe the t. of بعنوان
by way of بعنوان
acknowledgement of order تصدیق سفارش
conditional order سفارش مشروط
order for goods سفارش کالا
call the shots <idiom> سفارش دادن
enjoin سفارش کردن به
economic order quantity حد مطلوب سفارش
acknowledgement of order تایید سفارش
modification order سفارش اصلاحی
purchase order سفارش خرید
Put in a good word for me. سفارش من رابکن
commendation سفارش تقدیر
enjoining سفارش کردن به
enjoined سفارش کردن به
enjoins سفارش کردن به
ordering سفارش دهی
factory order سفارش ساخت
processing of the order انجام سفارش
order format قالب سفارش
place an order سفارش دادن
send away for سفارش دادن
engaged سفارش شده
back order سفارش معوق
blanket order سفارش کلی
letter of recommendation سفارش نامه
order سفارش دادن
trial order سفارش ازمایشی
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
indenting سفارش دادن
indent سفارش دادن
order دستور سفارش
indents سفارش دادن
asking and ordering درخواست و سفارش
outwork سفارش به بیرون
preparatorily بعنوان تهیه
under the plea of بعنوان به بهانه
under cover of frind ship بعنوان دوستی
order دستور دادن سفارش
indent سفارش درخواست کردن
indents سفارش رسیده از خارج
dispatch order سفارش حمل سریع
custom made سفارش داده شده
indenting سفارش رسیده از خارج
custom-made سفارش داده شده
indent سفارش رسیده از خارج
indents سفارش درخواست کردن
to countermand goods سفارش کالا را پس گرفتن
indenting سفارش درخواست کردن
reorder point نقطه سفارش مجدد
re order سفارش دوم باره
order time زمان سفارش کالا
engage از پیش سفارش دادن
outwork سفارش به خارج از شرکت
open indent سفارش خرید باز
reorder level سطح سفارش مجدد
reorder interval زمان بین دو سفارش
reorder cost هزینه سفارش مجدد
order processing time زمان انجام سفارش
reorder دوباره سفارش دادن
order processing time مدت انجام سفارش
engages از پیش سفارش دادن
to book something چیزی را سفارش دادن
bespeak ازپیش سفارش دادن
ordered سفارش داده شده
To place an order for some goods. کالائی را سفارش دادن
lead time زمان انجام سفارش
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
co option پذیرفتن بعنوان همکار
patterns بعنوان الگو بکاربردن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
pattern بعنوان الگو بکاربردن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
indent سفارش خرید از کشور بیگانه
batch costing تعیین قیمت سفارش کالا
a la carte جداجدا سفارش داده شده.
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
mail order سفارش کالا بوسیله پست
order سفارش دادن تنظیم کردن
testimonial سفارش وتوصیه رضایت نامه
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
testimonials سفارش وتوصیه رضایت نامه
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
indents سفارش خرید از کشور بیگانه
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
ordering costs هزینههای مربوط به سفارش کالا
order سفارش دادن کالا یا جنس
indenting سفارش خرید از کشور بیگانه
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
as بهمان اندازه بعنوان مثال
parent بعنوان والدین عمل کردن
instance بعنوان مثال ذکر کردن
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
instances بعنوان مثال ذکر کردن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
reorder level مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
mail order سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
indent upon a person for goods درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
cash with order پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
procurement lead time زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
patterns بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
bucktail نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
The letter is addressed to you . نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
tail group مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
bugging نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugs نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
Pickles are often eaten as a relish . خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
queen of دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
bug نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
eryngo ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bag قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bags قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
lupulin خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
treasury stock سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com