Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English
Persian
to license a book
اجازه چاپ کتابی را دادن
Other Matches
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
authorize
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
permit
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
letting
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
let
اجازه دادن
to allow
اجازه دادن
lincense or cence
اجازه دادن
permits
اجازه دادن
authorizing
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
go through
<idiom>
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
permitting
اجازه دادن
to admit of
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
allowances
اجازه دادن
allowance
اجازه دادن
granted
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
licence
اجازه رفتن دادن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
let in
اجازه دخول دادن
let by
اجازه رد شدن دادن
let someone through
اجازه ورود دادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
allows
اجازه دادن ستودن
allowing
اجازه دادن ستودن
allow
اجازه دادن ستودن
to let in
اجازه دخول دادن
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
thole
گذاردن اجازه دادن
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
licences
اجازه رفتن دادن
licensing
اجازه رفتن دادن
licenses
اجازه رفتن دادن
entered
اجازه دخول دادن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
enter
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
license
اجازه رفتن دادن
give oneself up to
<idiom>
اجازه خوشی را به کسی دادن
take on
<idiom>
استخدام کردن،اجازه دادن
to permit somebody something
به کسی اجازه چیزی را دادن
lincense
اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to license a play
اجازه نمایش داستانی را دادن
to give a
اجازه حضوردادن گوش دادن
let out
اجازه بیرون امدن دادن
to empower somebody to participate
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
give free rein to
<idiom>
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
to let out
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
finder
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
bookman
کتابی
scribal
کتابی
by the book
کتابی
literay
کتابی
bookish
کتابی
literary
کتابی
the a of a book
خوانندگان کتابی
edition
[ed.]
[of a book]
چاپ
[کتابی]
credenza
قفسه یا جا کتابی
carpenter stopper
خفت کتابی
Duch arch
قوس کتابی
book learning
علم کتابی
edition
[ed.]
[of a book]
ویرایش
[کتابی]
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
delectus
کتابی که پارههای برگزیده
To bind a book.
کتابی را جلد کردن
flex x
خرج انفجار کتابی
when reading a book
در حال خواندن کتابی
purview of a book
انچه کتابی فرامیگیرد
needle book
سوزن دان کتابی
bookplayer
شطرنج باز کتابی
book move
حرکت کتابی شطرنج
to inset a sheet in a book
برگی را در کتابی گذاشتن
versions
کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
to wade through a book
بکندی وزحمت کتابی راخواندن
book draw
تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
the forthcoming book
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
he presented abook to me
کتابی بمن پیشکشی کرد
version
کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
with out book
برون سند کتابی ازبر
he presented me with a book
کتابی بمن پیشکشی کرد
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
pedantry or pedantism
پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
interpolator
کسیکه عبارات قلب در کتابی می افزاید
scissors and paste
تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
booklore
علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
rubricator
کسیکه عنوانهای کتابی رابخط قرمز مینویسد
sexto
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
interleave
برگ سفید لای صفحات کتابی گذاشتن
interleaf
برگ سفید که لای برگهای کتابی بگذارند
to prefix a chapter to a book
فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
accession number
نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
what not
قفسه گنجه طاقچه دار کتاب دان جا کتابی
grangerism
ارایش کتابی باموادچاپی یاعکس هایی که ازکتابهای دیگرببرند
A to Z
کتابی حاوی اطلاعات مربوط به نقشه راههای یک شهر یا ناحیه مشخص
White Paper
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Papers
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
glossarist
کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
duodecimo
کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
twelvemo
کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
epitomist
شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
approval
اجازه
warrent
اجازه
okay
اجازه
authority
اجازه
authorisations
اجازه
authorization
اجازه
leaving
اجازه
leave
اجازه
unauthorized
بی اجازه
licensing
اجازه
permit
اجازه
fiat
اجازه
licences
اجازه
permits
اجازه
licence
اجازه
licenses
اجازه
license
اجازه
by permission of
با اجازه
permission
اجازه
ratification
اجازه
permitting
اجازه
fiats
اجازه
liberties
اجازه
liberty
اجازه
ok
اجازه
licensure
اجازه
authorizations
اختیار اجازه
audience
اجازه حضور
power of authority
اجازه نامه
searcher warrant
اجازه بازرسی
searcher warrant
اجازه تفتیش
audiences
اجازه حضور
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
connivance
اجازه ضمنی
billets
اجازه نامه
inofficial
بدون اجازه
approach clearance
اجازه تقرب
tokens
اجازه ورود
forbid
اجازه ندادن
transit bill
اجازه عبور
search warrants
اجازه تفتیش
permissive
اجازه دهنده
search warrant
اجازه تفتیش
billet
اجازه نامه
approach clearance
اجازه فرود
billeted
اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
forbids
اجازه ندادن
may i take it please
اجازه می فرمایید
warranting
اجازه قانونی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com