Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
gregarious |
اجتماعی دستهای |
|
|
Other Matches |
|
fascicled |
دستهای |
bunchy |
دستهای |
claque |
دستهای که |
congregational |
دستهای |
denominational |
دستهای |
party lines |
خط دستهای |
party line |
خط دستهای |
fascicular |
دستهای |
batch |
دستهای |
batches |
دستهای |
processionary |
دستهای |
batch file |
فایل دستهای |
batch compiler |
همگردان دستهای |
batch processing |
پردازش دستهای |
block copolymer |
همبسپار دستهای |
production |
تولید دستهای |
batch mode |
باب دستهای |
poppyhead |
گل اذین دستهای |
group flashing light |
چشمک زن دستهای |
pentadelphous |
پنج دستهای |
multiple contact |
کنتاکت دستهای |
productions |
تولید دستهای |
asterism |
برج دستهای از ستارگان |
wash your hands |
دستهای خود را بشویید |
splitting |
چند دستهای شدن |
gallowglass |
دستهای سرباز مزدور |
vespiary |
اجتماع زنبوران دستهای زنبور |
squadrons |
دستهای از مردم گروه هواپیما |
squadron |
دستهای از مردم گروه هواپیما |
dinosaurs |
دستهای ازسوسماران دوره تریاسیک |
feverweed |
دستهای از گیاهان خانواده بوقناق |
prone float |
روی شکم با دستهای کشیده |
deadman's float |
شناور بودن با دستهای باز |
processionist |
کسیکه با دستهای راه میافتد |
wide arm handstand |
بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار |
batch |
سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند |
batches |
سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند |
deme |
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر |
maharaja |
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند |
burst |
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه |
chain gang |
دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند |
fascicle |
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند |
hard handed |
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر |
fasciculus |
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند |
fascicule |
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند |
strappado |
مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب |
someone's hands are tied <idiom> |
دستهای کسی بسته بودن [اصطلاح مجازی] |
bursts |
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه |
maharajah |
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند |
maharajas |
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند |
monoprogramming system |
سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند |
hurdy gurdy |
نوعی الت موسیقی که باگرداندن دستهای کار میکند |
chains |
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند |
songfest |
دستهای که اواز معروفومحبوب یا اهنگهای محلی جالبی را اجراء میکنند |
happy family |
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند |
queues |
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند |
passionist |
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند |
queue |
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند |
queued |
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند |
forlorn hope |
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند |
queueing |
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند |
batch |
فضای حافظه که سیستم عامل برنامههای دستهای را اجرا میکند |
windrow |
دستهای علف که برای خشک کردن جمع شده است |
chain |
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند |
batches |
فضای حافظه که سیستم عامل برنامههای دستهای را اجرا میکند |
capitulary |
عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه |
Jehovah's Witnesses |
دستهای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند |
job |
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای |
jobs |
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای |
rje |
سیم پردازش دستهای که دستورات ازترمینال راه دور به کامپیوترارسال می شوند |
streams |
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای |
streamed |
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای |
stream |
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای |
sequential |
خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود |
ends |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
ended |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
end |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
script |
مجموعه دستوراتی که تابعی را انجام می دهند که توسط یک زبان ماکرو یا دستهای استفاده میشود |
logs |
مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید |
log |
مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید |
AUTOEXEC.BAT |
فایل دستهای که شامل دستوراتی است که وقتی کامپیوتر شروع به کار میکند اجرا می شوند |
autoexec bat |
در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود |
anti social |
ضد اجتماعی |
Republicans |
اجتماعی |
public |
اجتماعی |
anti-social |
ضد اجتماعی |
ecclesiastics |
اجتماعی |
Republican |
اجتماعی |
ecclesiastic |
اجتماعی |
communally |
اجتماعی |
social |
اجتماعی |
the herd instinct |
حس اجتماعی |
processionary |
اجتماعی |
socio political |
اجتماعی |
socio economic |
اجتماعی |
societal |
اجتماعی |
communal |
اجتماعی |
TDS |
سیستم کامپیوتری که معمولاگ کارهای دستهای را پردازش میکند تا وقتی که وقفه رخ دهد و سپس منابع را به تراکنش جدید اختصاص میدهد |
bureaus |
ادارهای که متخصص تایپ داده و پردازش دستهای داده ادارههای کوچکتر است |
bureau |
ادارهای که متخصص تایپ داده و پردازش دستهای داده ادارههای کوچکتر است |
social action |
اقدام اجتماعی |
social fission |
شکافت اجتماعی |
social facilitation |
تسهیل اجتماعی |
social exchange |
تبادل اجتماعی |
social self-concept |
خودپنداری اجتماعی |
social good |
کالاهای اجتماعی |
social adaptiveness |
انطباق اجتماعی |
social adjustment |
سازگاری اجتماعی |
social acceptance |
پذیرش اجتماعی |
social anomie |
بی هنجاری اجتماعی |
social habit |
عادت اجتماعی |
social health |
بهداشت اجتماعی |
social evolution |
تکامل اجتماعی |
social elimination |
طرد اجتماعی |
social benefit |
نفع اجتماعی |
social benefit |
منفعت اجتماعی |
social capital |
سرمایه اجتماعی |
social changes |
تغییرات اجتماعی |
social class |
طبقه اجتماعی |
social consciousness |
هشیاری اجتماعی |
social strcture |
ساخت اجتماعی |
social control |
کنترل اجتماعی |
social behavior |
رفتار اجتماعی |
social effects |
سودهای اجتماعی |
social drive |
سائق اجتماعی |
social distance |
فاصله اجتماعی |
social disparity |
نابرابری اجتماعی |
social approval |
تایید اجتماعی |
social disintegration |
فروپاشی اجتماعی |
social attitude |
نگرش اجتماعی |
social development |
توسعه اجتماعی |
social cost |
هزینه اجتماعی |
social contract |
قرارداد اجتماعی |
social hygiene |
بهداشت اجتماعی |
social workers |
کارگزار اجتماعی |
social welfare |
رفاه اجتماعی |
social wealth |
ثروت اجتماعی |
social transmission |
انتقال اجتماعی |
social therapy |
درمان اجتماعی |
social theory |
نظریه اجتماعی |
social system |
نظام اجتماعی |
social surplus |
مازاد اجتماعی |
sociogenesis |
پدیدایی اجتماعی |
social status |
موقعیت اجتماعی |
social status |
پایگاه اجتماعی |
social situation |
موقعیت اجتماعی |
social will |
اراده اجتماعی |
socialization |
اجتماعی کردن |
social workers |
مددکار اجتماعی |
social worker |
کارگزار اجتماعی |
social worker |
مددکار اجتماعی |
social life |
زندگی اجتماعی |
unsocialized |
اجتماعی نشده |
undersocialized |
نارس اجتماعی |
social scientist |
کارشناسعلوم اجتماعی |
sociopsychological |
اجتماعی- روانی |
sociopolitical |
اجتماعی- سیاسی |
sociopolitical |
اجتماعی وسیاسی |
socioeconomic |
اجتماعی- اقتصادی |
socioeconomic |
اجتماعی واقتصادی |
sociocultural |
اجتماعی- فرهنگی |
socializer |
اجتماعی کننده |
socialization |
اجتماعی شدن |
social service |
خدمات اجتماعی |
social self |
خود اجتماعی |
social mobility |
تحرک اجتماعی |
social milieu |
محیط اجتماعی |
social medicine |
پزشکی اجتماعی |
social maturity |
بلوغ اجتماعی |
social maladjustment |
ناسازگاری اجتماعی |
social learning |
یادگیری اجتماعی |
social lag |
پس افتادگی اجتماعی |
social intelligence |
هوش اجتماعی |
social type |
سنخ اجتماعی |
social integration |
یکپارچگی اجتماعی |
social institution |
نهاد اجتماعی |
social instinct |
غریزه اجتماعی |
social inhibition |
بازداری اجتماعی |
social influence |
نفوذ اجتماعی |
social motive |
انگیزه اجتماعی |
social need |
نیاز اجتماعی |
social selection |
انتخاب اجتماعی |
social role |
نقش اجتماعی |
social relations |
روابط اجتماعی |
social reinforcement |
تقویت اجتماعی |
social psychology |
روانشناسی اجتماعی |
social psychiatry |
روانپزشکی اجتماعی |
social programs |
برنامههای اجتماعی |
social pressure |
فشار اجتماعی |
social power |
قدرت اجتماعی |
social policy |
سیاست اجتماعی |
social phenomenon |
پدیده اجتماعی |
social perception |
ادراک اجتماعی |
social peace |
ارامش اجتماعی |
social outlays |
مخارج اجتماعی |
social organization |
سازمان اجتماعی |
social norm |
هنجار اجتماعی |
social immobility |
بی تحرکی اجتماعی |
social work |
مددکاری اجتماعی |
social security |
تامین اجتماعی |