English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
rout اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routed اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routs اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
Other Matches
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
foulness سخت دلی کارخلاف قاعده
casework مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
backward روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون
backwards روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون
law calf پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند
two man rule قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
copyright عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند
copyrights عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند
else rule قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canon قانون کلی قانون شرع
canons قانون کلی قانون شرع
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
say's law قانون سی . براساس این قانون
fusses اشوب
fussed اشوب
fuss اشوب
riots اشوب
stormiest پر اشوب
hurly-burly اشوب
nausea دل اشوب
fussing اشوب
hurly burly اشوب
rioted اشوب
rioting اشوب
sedition اشوب
stormy پر اشوب
misruling اشوب
unrest اشوب
commotion اشوب
fury اشوب
tumultuous پر اشوب
hurly اشوب
chaste tree دل اشوب
peace breaker اشوب کن
flag waver اشوب کن
exigency اشوب
turbulence اشوب
turbulency اشوب
disturbance اشوب
disturbances اشوب
misrules اشوب
misruled اشوب
misrule اشوب
distrubance اشوب
revolutions اشوب
revolution اشوب
alarmist اشوب کن
perturation اشوب
stormier پر اشوب
riot اشوب
unblenched بی اشوب
unreest اشوب
agnus castus دل اشوب
exigencies اشوب
huygen's principle قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
anarch اشوب طلب
revolutionary اشوب طلب
raise a cain اشوب کردن
ruckus اشوب همهمه
revolutionaries اشوب طلب
anarchist اشوب طلب
raise a devil اشوب کردن
rioter اشوب طلب
storm and stress اشوب وغوغا
convulsion تکان اشوب
seditiousness اشوب گری
convulsions تکان اشوب
tumult اشوب التهاب
rioters اشوب طلب
excitment تهییج اشوب
factionist اشوب طلب
sedition فتنه و اشوب
perturbable اشوب پذیر
squally پر اشوب ناجور
flaw اشوب ناگهانی
flaws اشوب ناگهانی
to raise cain اشوب کردن
alarmgun توپ اشوب
raise a hell اشوب کردن
alarmism اشوب طلبی
alarum اشوب هراس
to kick up a row اشوب راه انداختن
alarmed شیپور حاضرباش اشوب
rowdyism ایجاد سر وصدا و اشوب
alarmingly شیپور حاضرباش اشوب
rowdy سر و صداو اشوب کردن
alarms شیپور حاضرباش اشوب
alarmist شخص اشوب طلب
alarm شیپور حاضرباش اشوب
storm clcud وضع اشوب نما
to break a rebellion خوابا نیدن یک اشوب
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
disturber اشوب کننده فتنه انگیز
alarms اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarmingly اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarm اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarmed اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
meeting اجتماع
socio- اجتماع
procession اجتماع
meetings اجتماع
assemblages اجتماع
consensus اجتماع
muster اجتماع
public meeting اجتماع
gatherings اجتماع
hurricanes اجتماع
communities اجتماع
society اجتماع
milieu اجتماع
milieus اجتماع
community اجتماع
societies اجتماع
association اجتماع
processions اجتماع
hurricane اجتماع
mustered اجتماع
mustering اجتماع
milieux اجتماع
conjunction اجتماع
associations اجتماع
reunions اجتماع
commonweal اجتماع
reunion اجتماع
union اجتماع
unions اجتماع
musters اجتماع
assemblage اجتماع
conjunctions اجتماع
gathering اجتماع
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
society جامعه اجتماع
assembly اجتماع انجمن
societies جامعه اجتماع
overload اجتماع مهاجمان
societal وابسته به اجتماع
congregate اجتماع کردن
crowd شلوغی اجتماع
meeting ملاقات اجتماع
meetings ملاقات اجتماع
crowds شلوغی اجتماع
aggregation اجتماع توده
flocculate اجتماع کردن
congregated اجتماع کردن
overloaded اجتماع مهاجمان
overloads اجتماع مهاجمان
parades اجتماع مردم
concourses محل اجتماع
communes اجتماع تعاونی
rallied اجتماع مجدد
communing اجتماع تعاونی
rally اجتماع مجدد
turn out اجتماع ازدحام
concourse محل اجتماع
official meeting اجتماع رسمی
congregating اجتماع کردن
collections اجتماع مجموعه
collection اجتماع مجموعه
paraded اجتماع مردم
parade اجتماع مردم
therapeutic community اجتماع درمانی
communed اجتماع تعاونی
rallies اجتماع مجدد
congregates اجتماع کردن
klatch اجتماع خودمانی
parading اجتماع مردم
commune اجتماع تعاونی
klatsch اجتماع خودمانی
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
lower class طبقه سوم [اجتماع]
subclass طبقه سوم [اجتماع]
underclass طبقه سوم [اجتماع]
scum طبقه وازده اجتماع
accru اجتماع فراهم شدگی
underclass سطح پایین [اجتماع]
subclass سطح پایین [اجتماع]
lower class سطح پایین [اجتماع]
The various strata of society. طبقات مختلف اجتماع
riotous assembly اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
rioting اجتماع و بلوا کردن
riots اجتماع و بلوا کردن
union [set theory] اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
franklin طبقه متوسط اجتماع
guildhall محل اجتماع اصناف
guildhalls محل اجتماع اصناف
ratag طبقات پایین اجتماع
the rabble طبقات پایین اجتماع
trigon اجتماع سه ستاره باهم
community psychology روانشناسی اجتماع نگر
scurf شوره سر وازده اجتماع
grass roots اجتماع محلی منشاء
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com