Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (2 milliseconds)
English
Persian
therapeutic community
اجتماع درمانی
Other Matches
physiotherapy
تن درمانی
therapeutic
درمانی
hydropathic
اب درمانی
physical therapy
تن درمانی
remedial
درمانی
hydrotherapy
اب درمانی
family therapy
خانواده درمانی
hydropathist
متخصص اب درمانی
gestalt therapy
گشتالت درمانی
hydrotherapeutic
بنگاه اب درمانی
insight therapy
بینش درمانی
immunotherapy
ایمن درمانی
hypnotherapy
هیپنوتیسم درمانی
electrotherapy
برق درمانی
convulsive therapy
تشنج درمانی
behavior therapy
رفتار درمانی
radiotherapy
پرتو درمانی
logopedics
گفتار درمانی
speech therapy
گفتار درمانی
psychotherapy
روان درمانی
chemotherapy
شیمی درمانی
group therapy
گروه درمانی
hydropath establishment
بنگاه اب درمانی
art therapy
هنر درمانی
kinesiotherapy
جنبش درمانی
milieu therapy
محیط درمانی
relaxation therapy
ارمش درمانی
religious therapy
دین درمانی
therapeutic impasse
بن بست درمانی
role therapy
نقش درمانی
semantic therapy
معنا درمانی
thermotherapy
حرارت درمانی
will therapy
اراده درمانی
homeopathy
همسان درمانی
recreation therapy
سرگرمی درمانی
music therapy
موسیقی درمانی
reality therapy
واقعیت درمانی
play therapy
بازی درمانی
narcotherapy
تخدیر درمانی
physical therapy
ورزش درمانی
homoeopathy
[British]
همسان درمانی
therapeutic millieu
محیط درمانی
nondirective psychotherapy
روان درمانی بی رهنمود
directive psychotherapy
روان درمانی رهنمودی
curative
دارای خاصیت درمانی
ambulatory psychotherapy
روان درمانی سر پایی
direct psychotherapy
روان درمانی رهنمودی
psychagogy
روان درمانی رهنمودی
balneology
علم استحمام درمانی
reconstructive psychotherapy
روان درمانی بازساختی
cerebral electrotherapy
برق درمانی مغزی
brief psychotherapy
روان درمانی کوتاه مدت
hospitalization
پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
triage
سیستم ارزیابی خدمات پزشکی و نیازهای درمانی پرسنل
milieus
اجتماع
milieux
اجتماع
socio-
اجتماع
commonweal
اجتماع
milieu
اجتماع
musters
اجتماع
mustered
اجتماع
muster
اجتماع
public meeting
اجتماع
conjunction
اجتماع
mustering
اجتماع
conjunctions
اجتماع
consensus
اجتماع
association
اجتماع
procession
اجتماع
hurricanes
اجتماع
meeting
اجتماع
union
اجتماع
unions
اجتماع
associations
اجتماع
reunion
اجتماع
reunions
اجتماع
gathering
اجتماع
processions
اجتماع
hurricane
اجتماع
community
اجتماع
assemblage
اجتماع
communities
اجتماع
society
اجتماع
gatherings
اجتماع
societies
اجتماع
meetings
اجتماع
assemblages
اجتماع
rallies
اجتماع مجدد
rallied
اجتماع مجدد
parading
اجتماع مردم
parades
اجتماع مردم
crowd
شلوغی اجتماع
rally
اجتماع مجدد
congregate
اجتماع کردن
flocculate
اجتماع کردن
congregated
اجتماع کردن
congregates
اجتماع کردن
congregating
اجتماع کردن
paraded
اجتماع مردم
klatch
اجتماع خودمانی
crowds
شلوغی اجتماع
overloads
اجتماع مهاجمان
collections
اجتماع مجموعه
collection
اجتماع مجموعه
turn out
اجتماع ازدحام
societal
وابسته به اجتماع
official meeting
اجتماع رسمی
overload
اجتماع مهاجمان
parade
اجتماع مردم
klatsch
اجتماع خودمانی
commune
اجتماع تعاونی
communed
اجتماع تعاونی
meetings
ملاقات اجتماع
aggregation
اجتماع توده
meeting
ملاقات اجتماع
assembly
اجتماع انجمن
overloaded
اجتماع مهاجمان
concourse
محل اجتماع
concourses
محل اجتماع
communes
اجتماع تعاونی
societies
جامعه اجتماع
communing
اجتماع تعاونی
society
جامعه اجتماع
grass roots
اجتماع محلی منشاء
riot
اجتماع و بلوا کردن
riotous assembly
اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
trigon
اجتماع سه ستاره باهم
guildhall
محل اجتماع اصناف
guildhalls
محل اجتماع اصناف
scurf
شوره سر وازده اجتماع
The various strata of society.
طبقات مختلف اجتماع
union
[set theory]
اجتماع
[مجموعه]
[ریاضی]
underclass
سطح پایین
[اجتماع]
subclass
سطح پایین
[اجتماع]
lower class
سطح پایین
[اجتماع]
underclass
طبقه سوم
[اجتماع]
subclass
طبقه سوم
[اجتماع]
lower class
طبقه سوم
[اجتماع]
scum
طبقه وازده اجتماع
rioted
اجتماع و بلوا کردن
pentapolis
اجتماع پنج شهر
franklin
طبقه متوسط اجتماع
ratag
طبقات پایین اجتماع
the rabble
طبقات پایین اجتماع
community psychology
روانشناسی اجتماع نگر
riots
اجتماع و بلوا کردن
accru
اجتماع فراهم شدگی
rioting
اجتماع و بلوا کردن
upper classes
وابسته به طبقات بالای اجتماع
antisocial
مخل اجتماع دشمن جامعه
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
upper class
وابسته به طبقات بالای اجتماع
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع
subclass
طبقه پست وپایین اجتماع
underclass
طبقه پست وپایین اجتماع
unsociable
گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
haunts
محل اجتماع تبه کاران
guild
اتحادیه محل اجتماع اصناف
forgather
گرد امدن اجتماع کردن
forum
بازار محل اجتماع عموم
guilds
اتحادیه محل اجتماع اصناف
foyer
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
foyers
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
communitarian
عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
upperclassman
عضو صنوف ممتازه اجتماع
vespiary
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
forums
بازار محل اجتماع عموم
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
haunt
محل اجتماع تبه کاران
routed
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
rout
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
routs
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
camporee
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
outside art
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
casework
مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
crymotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
social disease
بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
totalitarianism
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com