English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (10 milliseconds)
English Persian
concurrently اجرای همزمان
concurrent execution اجرای همزمان
Search result with all words
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
concurrent نرم افزار سیستم عامل که به چندین برنامه یافعالیت اجازه اجرای همزمان میدهد
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multi tasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
Other Matches
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
chaining اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
Sound Recorder امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipeline اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipelines اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
feasibility study مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
performance standard معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
synchronous همزمان
isochronous همزمان
parallel همزمان
simultaneous همزمان
synchronizer همزمان گر
synchronic همزمان
isochrone همزمان
concurrent همزمان
parallels همزمان
contemporary همزمان
coincidentally همزمان
parallelling همزمان
simultaneously همزمان
contemporaries همزمان
parallelled همزمان
proportional همزمان
paralleled همزمان
paralleling همزمان
coinciding همزمان بودن
synchronising همزمان کردن
concurrent همرو همزمان
coincide همزمان بودن
synchronises همزمان کردن
coincided همزمان بودن
synchronised همزمان کردن
coincides همزمان بودن
concentred reaction واکنش همزمان
concurrent تقریباگ همزمان
synchronizes همزمان کردن
concentred elimination حذف همزمان
concentred exchange تبادل همزمان
synchronizing همزمان سازی
concurrent operation عملکرد همزمان
concurrent processing پردازش همزمان
simultaneous processing پردازش همزمان
synchronize همزمان کردن
concurrent reinforcement تقویت همزمان
concurrent training اموزش همزمان
concurrent validity اعتبار همزمان
concurrent variation تغییر همزمان
synchrinized همزمان بودن
selsyn موتور همزمان
syncheronous communications مخابره همزمان
synchronous device دستگاه همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
synchronous phase advance خازن همزمان
synchronous condenser خازن همزمان
synchroscope همزمان نما
synchronous communication ارتباط همزمان
synchronous admittance گذرایی همزمان
simultaneous extinction خاموشی همزمان
synchronized sweep روبش همزمان
simultaneity همزمانی همزمان
synchronic همگاه همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous transmission انتقال همزمان
synchronous speed سرعت همزمان
synchronization همزمان سازی
synchronous network شبکه همزمان
synchronous motor موتور همزمان
synchronous machine ماشین همزمان
synchronous impedance ناگذرایی همزمان
synchronous generator مولد همزمان
synchronous reactance راکتانس همزمان
binary synchronous communication ارتباطات همزمان دودویی
synchronizer دستگاه همزمان کننده
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
compatability قابلیت کار همزمان
coincident penalty پنالتی همزمان دو تیم
synchronizing separator جداکننده همزمان سازی
acoustic synchronizer همزمان ساز صوتی
parallelling که همزمان ارسال می شوند
parallelling که همزمان ارسال شود
parallels که همزمان ارسال شود
paralleling که همزمان ارسال می شوند
parallels که همزمان ارسال می شوند
paralleling که همزمان ارسال شود
paralleled که همزمان ارسال می شوند
paralleled که همزمان ارسال شود
synchronizing torque گشتاور پیچشی همزمان
parallel که همزمان ارسال شود
synchronizing signal پیام همزمان ساز
parallelled که همزمان ارسال شود
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
held ball گرفتن همزمان توپ
horizontal synchronizing همزمان ساز افقی
parallelled که همزمان ارسال می شوند
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
concurrent programming برنامه نویسی همزمان
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
parallel که همزمان ارسال می شوند
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes ارسال داده در دو جهت همزمان
bursts پیام همزمان ساز رنگ
color sync signal پیام همزمان ساز رنگ
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
burst پیام همزمان ساز رنگ
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
bisync synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
tandem وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
petri nets مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
operand عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
doubled up گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
immediate عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
doubled گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
simultaneous ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
coresident دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
sdlc Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
pseudostereo ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
mac کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
alternates که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
macs کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
alternated که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
parallels کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Glasgow School [نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
duplexes مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
parallelling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallel کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
paralleled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
paralleling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
Sound Blaster و پس اجرای آن
run اجرای
runs اجرای
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
multitasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
clocking روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
chord keying عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
paralleling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallelled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
vector پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vectors پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
paralleled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallels تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallel تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallelling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallel run اجرای موازی
program execution اجرای برنامه
fulfilment of an obligation اجرای تعهد
administer justice اجرای عدالت
post strike بعد از اجرای تک
machine run اجرای ماشین
plan implementation اجرای برنامه
performance of a contract اجرای قرارداد
ground work اجرای فن در خاک
carry out the obligations اجرای تعهدات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com