Total search result: 206 (17 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
accomplisher |
اجرا کننده |
|
|
Search result with all words |
|
conductor |
وسیله هادی اجرا کننده |
conductors |
وسیله هادی اجرا کننده |
executing agency |
مقام اجرا کننده |
MIDI sequencer |
داده MIDI از درون دستگاه یکسان کننده میدهد. 2-وسیله سخت افزاری که داده MIDI ذخیره شده را ضب و اجرا میکند |
saluting gun |
توپ اجرا کننده تیرسلام |
Other Matches |
|
standard |
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش |
standards |
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش |
asynchronous |
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند |
simplest |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
simpler |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
simple |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
runs |
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد |
run |
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد |
operation |
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد |
corrector |
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده |
client side |
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است |
altitude/height hold |
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما |
propounder |
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی |
marshaller |
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان |
inhibitor |
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال |
quick disconnect coupling |
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده |
primers |
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده |
primer |
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده |
sensor |
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده |
homogeneous computer network |
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند |
del credere |
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها |
detonators |
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده |
makgi boowi |
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو |
distractive |
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر |
vasomotor |
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها |
interceptor |
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده |
changer |
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری |
detonator |
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده |
steam fitter |
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار |
interceptors |
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده |
search jammer |
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت |
claqueur |
تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده |
padding |
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها |
prepossessing |
مجذوب کننده جلب توجه کننده |
suppressive |
خنثی کننده اتش سرکوب کننده |
expostulator |
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش |
sprining charge |
خرج چال کننده یا گود کننده |
accomplishment |
اجرا |
operation |
به اجرا |
application |
اجرا |
executing |
اجرا |
executed |
اجرا |
performance |
اجرا |
exercize |
اجرا |
executes |
اجرا |
feasance |
اجرا |
performances |
اجرا |
applications |
اجرا |
completion |
اجرا |
ministration |
اجرا |
effect |
اجرا |
effected |
اجرا |
implementation |
اجرا |
implementation |
اجرا |
runs |
اجرا |
run |
اجرا |
fulfilment |
اجرا |
administrations |
اجرا |
administration |
اجرا |
execution |
اجرا |
execute |
اجرا |
effecting |
اجرا |
stop order |
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده |
astigmatizer |
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب |
corruptor |
فاسد کننده منحرف کننده |
corrupter |
فاسد کننده منحرف کننده |
striking force |
نیروی تک کننده یا کمین کننده |
desolator |
ویران کننده متروک کننده |
thwarter |
خنثی کننده مسدود کننده |
supplicants |
درخواست کننده تضرع کننده |
coordinator |
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده |
acknowledger |
تصدیق کننده قبول کننده |
modifiers |
اصلاح کننده تعدیل کننده |
modifier |
اصلاح کننده تعدیل کننده |
designative |
اشاره کننده تعیین کننده |
prosecutor |
پیگرد کننده تعقیب کننده |
prosecutors |
پیگرد کننده تعقیب کننده |
intermediaries |
وساطت کننده مداخله کننده |
intermediary |
وساطت کننده مداخله کننده |
supplicant |
درخواست کننده تضرع کننده |
practicer |
تمرین کننده مشق کننده |
spell binder |
مسحور کننده مجذوب کننده |
lifter |
مرتفع کننده برطرف کننده |
thickener |
غلیظ کننده پرپشت کننده |
toasters |
سرخ کننده برشته کننده |
divider |
جدا کننده تقسیم کننده |
presenter |
ارائه کننده معرفی کننده |
preventive |
حفافت کننده جلوگیری کننده |
presenters |
ارائه کننده معرفی کننده |
provisioner |
تدارک کننده تهیه کننده |
discriminant |
تفکیک کننده جدا کننده |
diverting |
سرگرم کننده منحرف کننده |
oppressive |
خورد کننده ناراحت کننده |
transmitter |
منتقل کننده مخابره کننده |
thickeners |
غلیظ کننده پرپشت کننده |
hanger |
اویزان کننده معلق کننده |
accaimer |
هلهله کننده تحسین کننده |
suberter |
سرنگون کننده تضعیف کننده |
the producer and the consumer |
تولید کننده و مصرف کننده |
sniffy |
افهار تنفر کننده فن فن کننده |
toaster |
سرخ کننده برشته کننده |
transmitters |
منتقل کننده مخابره کننده |
presentor |
ارائه کننده معرفی کننده |
contractive |
جمع کننده چوروک کننده |
insulator |
جدا کننده عایق کننده |
insulators |
جدا کننده عایق کننده |
venerator |
تکریم کننده ستایش کننده |
trimmer |
دستکاری کننده صاف کننده |
homager |
تجلیل کننده کرنش کننده |
modulator demodulator |
تلفیق کننده- تفکیک کننده |
cogitator |
اندیشه کننده مطالعه کننده |
favourer |
یاری کننده مساعدت کننده |
whetstone |
تیز کننده تند کننده |
desolater |
ویران کننده متروک کننده |
gesticulant |
اشاره کننده وحرکت کننده |
vibrator |
ارتعاش کننده نوسان کننده |
hangers |
اویزان کننده معلق کننده |
vibrators |
ارتعاش کننده نوسان کننده |
skeletonizer |
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب |
fuel cooled oil cooler |
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود |
executes |
زمان اجرا |
enforcible |
قابل اجرا |
executes |
حلقه اجرا |
execute |
زمان اجرا |
enforcement order |
دستور اجرا |
executing |
حلقه اجرا |
feasibility |
امکان اجرا |
endorcement procedure |
شیوه اجرا |
executing |
اجرا کردن |
execute |
اجرا کردن |
up |
اجرا یا کارکردن |
administrations |
اجرا کردن |
administrations |
اجرا الغاء |
administration |
اجرا الغاء |
executed |
زمان اجرا |
executed |
اجرا کردن |
executed |
حلقه اجرا |
exercise |
اجرا کردن |
exercised |
اجرا کردن |
exercises |
اجرا کردن |
upped |
اجرا یا کارکردن |
upping |
اجرا یا کارکردن |
executes |
اجرا کردن |
executing |
زمان اجرا |
execute |
حلقه اجرا |
effective date |
تاریخ اجرا |
administration |
اجرا کردن |
bailiffs |
مامور اجرا |
non performance |
عدم اجرا |
carry into effect |
اجرا کردن |
achievable <adj.> |
قابل اجرا |
accomplish |
اجرا کردن |
make something happen |
به اجرا در آوردن |
carry into effect |
به اجرا در آوردن |
bring inbeing |
اجرا کردن |
fieri facias |
حکم اجرا |
doable <adj.> |
قابل اجرا |
workable <adj.> |
قابل اجرا |
executable <adj.> |
قابل اجرا |
possible [doable, feasible] <adj.> |
قابل اجرا |
manageable <adj.> |
قابل اجرا |
makeable <adj.> |
قابل اجرا |
makable [spv. makeable] <adj.> |
قابل اجرا |
feasible <adj.> |
قابل اجرا |
put into effect |
به اجرا در آوردن |
carry out |
اجرا کردن |
put inpractice |
به اجرا در آوردن |
actualize |
اجرا کردن |
implement |
اجرا کردن |
carry ineffect |
به اجرا در آوردن |
actualize |
به اجرا در آوردن |
actualise [British] |
به اجرا در آوردن |
put ineffect |
اجرا کردن |
put inpractice |
اجرا کردن |
fulfit |
اجرا کردن |
actualise [British] |
اجرا کردن |
put ineffect |
به اجرا در آوردن |
implement |
به اجرا در آوردن |
execute |
اجرا کردن |
fulfill [American] |
اجرا کردن |
carry out |
به اجرا در آوردن |
make a reality |
اجرا کردن |
put into practice |
اجرا کردن |
put into effect |
اجرا کردن |
bring into being |
اجرا کردن |
make something happen |
اجرا کردن |
achievable <adj.> |
اجرا پذیر |
bailiff |
مامور اجرا |
manageable <adj.> |
اجرا شدنی |
makeable <adj.> |
اجرا شدنی |
makable [spv. makeable] <adj.> |
اجرا شدنی |
feasible <adj.> |
اجرا شدنی |
doable <adj.> |
اجرا شدنی |
contrivable <adj.> |
اجرا شدنی |
achievable <adj.> |
اجرا شدنی |
manageable <adj.> |
اجرا پذیر |
possible [doable, feasible] <adj.> |
اجرا شدنی |
practicable <adj.> |
اجرا شدنی |
effecting |
اجرا کردن |
effected |
اجرا کردن |