English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
arch brick اجر زیاد پخته
Other Matches
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
ripest پخته
terracotta گل پخته
ripe پخته
coction پخته
riper پخته
underdone کم پخته
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
fired brick اجر پخته
sodden نیم پخته
sunbaked افتاب پخته
well done خوب پخته
biffin سیب پخته
boiled پخته شده
burnt brick خشت پخته
dough baked نیم پخته
half-baked نیم پخته
spatchcock بشتاب پخته
soden نیم پخته
half baked نیم پخته
slack baked نیم پخته
samel نیم پخته
underbaked نیم پخته ناپخته
well-done steak استیک کاملا پخته
sunny side up فقط یک طرفش پخته
convenience foods خوراک پیش پخته
liverwurst سوسیس جگر پخته
it is half cooked نیم پخته است
hard baked سفت پخته شده
underdo نیم پخته کردن
cold cuts گوشت پخته سرد
luncheon meat گوشت پخته و آماده
rarer لطیف نیم پخته
warmed over دوباره پخته شده
boild egg تخم مرغ پخته
He has cooked a pottage for you. <proverb> برایت آش پخته است .
convenience food خوراک پیش پخته
it was cooked to rags انقدر پخته شدکه له شد
rarest لطیف نیم پخته
rare لطیف نیم پخته
warmed over زیادتر ازمعمول پخته شده
body brick اجر خوب پخته شده
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
overdone خیلی پخته و سرخ شده
stroganoff گوشت پخته نازک با خردل
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
first class brick اجر خوب پخته شده
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
boild egg hard تخم مرغ پخته سفت
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
pale brick اجری که خوب پخته نشده است
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
Cooked vegetables digest easily. سبزی پخته زود هضم است.
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
baked beans لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
dumplings نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumpling نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
well done [fully cooked] <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
fully cooked <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
waffles کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
strudel ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
profoundly زیاد
supererogatory زیاد
quite a few <idiom> زیاد
muckle زیاد
squeamishly زیاد
plaguily زیاد
very زیاد
mickle or muckle زیاد
extensive زیاد
ranksack زیاد
too زیاد
squeamishness زیاد
intensely زیاد
mickle زیاد
plethoric زیاد
extortionate زیاد
extortionary زیاد
fulsome زیاد
many زیاد
vastly زیاد
over and above زیاد
numerous زیاد
outrageously زیاد
greatest زیاد
great- زیاد
much زیاد
great زیاد
heartbreak غم زیاد
no end of زیاد
rife زیاد
highly زیاد
excessive زیاد
populous زیاد
overly زیاد
late زیاد
to a large extent زیاد
profusely زیاد
greatly زیاد
not a lettle زیاد
intense زیاد
wide زیاد
superabundant زیاد
wider زیاد
widest زیاد
too much زیاد
heavily زیاد
copious زیاد
heart break غم زیاد
immoderate زیاد
intensively زیاد
glaring زیاد
thick زیاد
overmuch زیاد
large adv زیاد
thicker زیاد
in quantities زیاد
for all the world بی کم و زیاد
thickest زیاد
hugely زیاد
highs زیاد
in excess زیاد
widely زیاد
generous زیاد
mortally زیاد
swingeing زیاد
highest زیاد
effusively زیاد
immane زیاد
high زیاد
egregiously زیاد
tremendously زیاد
exquisite taste سلیقه زیاد
overstock زیاد پر کردن
excessive love دوستی زیاد
oodles خیلی زیاد
overdrssed زیاد اراسته
quaffing زیاد نوشیدن
quaffed زیاد نوشیدن
quaff زیاد نوشیدن
over issue زیاد انتشاردادن
over ripe زیاد رسیده
swarms دسته زیاد
swarmed دسته زیاد
swarm دسته زیاد
high vacuum خلاء زیاد
overblown steel فولاد با دم زیاد
overburdensome زیاد سنگین
overbusy زیاد مشغول
high spin چرخش زیاد
multiplying زیاد شدن
multiply زیاد شدن
multiplies زیاد شدن
multiplied زیاد شدن
quaffs زیاد نوشیدن
exuberantly بفراوانی زیاد
high precison دقت زیاد
grnish زیاد کردن
h.f. بسامد زیاد
polymathy دانش زیاد
polyphagia اشتهای زیاد
polyuria ادرار زیاد
pretentiously با ادعای زیاد
pretentiousness ادعایی زیاد
profound interest دلبستگی زیاد
profuse of gilfts زیاد بخشنده
prosternation سستی زیاد
prosternation ضعف زیاد
heavy poll رایهای زیاد
high altitude ارتفاع زیاد
high altitude از ارتفاع زیاد
punctiliousness دقت زیاد
furor خشم زیاد
particularity دقت زیاد
high pressure فشار زیاد
fervidity گرمی زیاد
torrid زیاد گرم
fervidness گرمی زیاد
overlabour زیاد کارکردن
finicality خودارایی زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com