English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
rough coating اجمالا درست شده ناقص
Other Matches
roughcast اجمالا درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
concisely اجمالا
synoptically اجمالا
succinctly اجمالا`
scans اجمالا مرور کردن
scanned اجمالا مرور کردن
scan اجمالا مرور کردن
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
mutilated ناقص
shortest ناقص
faulty ناقص
malformed ناقص
imcomplete ناقص
shorter ناقص
short ناقص
imperfective ناقص
in defect ناقص
incomplete flower گل ناقص
inconsummate ناقص
meagre ناقص
rudimentary ناقص
defective ناقص
mutilate ناقص
mutilates ناقص
roughcast ناقص
deficient ناقص
skimpy ناقص
inadequate ناقص
violator ناقص
violators ناقص
incomplete ناقص
half-baked ناقص
mutilating ناقص
stickit ناقص
imperfect ناقص
rudimental ناقص
unperfect ناقص
incorrect ناقص
manque ناقص
paralysis سکته ناقص
annular eclipse خسوف ناقص
imperfectly بطور ناقص
misshapen ناقص الخلقه
blastie ناقص الخلقه
deformed ناقص شده
mutilator ناقص کننده
demonish ناقص کردن
mooncalf ناقص الخلقه
moon calf خلقت ناقص
nubbin میوه ناقص
truncation ناقص سازی
in my poor opinion بعقیده ناقص من
apoplexy سکتهء ناقص
lack ناقص بودن
lacked ناقص بودن
lacks ناقص بودن
misfiring احتراق ناقص
to put in rime قافیه ناقص
paresis فلج ناقص
ill- بطور ناقص
paraparesis فلج ناقص پا
ill بطور ناقص
tracheid اوند ناقص
truncated distribution توزیع ناقص
erectio deficiens نعوظ ناقص
defectively بطور ناقص
imperfect competition رقابت ناقص
miscreation خلقت ناقص
imcomplete ditch گود ناقص
ills بطور ناقص
imperfect market بازار ناقص
half بطور ناقص
half شریک ناقص
in my poor opinion بعقل ناقص من
incapacious بی گنجایش ناقص
incomplete breakdown شکست ناقص
incomplete induction استقراء ناقص
deficiently بطور ناقص
flawed معیوب ناقص
wanting in reason ازعقل ناقص
faulty design طرح ناقص
faulty switching سوئیچینگ ناقص
missed approach فرود ناقص
framentary شکسته ناقص
frustum هرم ناقص
frustum مخروط ناقص
half baked ناپخته ناقص
half truth حقیقت ناقص
hemiplegia فلج ناقص
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
to do by halves ناقص انجام دادن
overshoot فرود ناقص هواپیما
overshooting فرود ناقص هواپیما
overshoots فرود ناقص هواپیما
mutilate ناقص یا فلج کردن
oaf بچه ناقص الخلقه
low order انفجار کند یا ناقص
unemployment equilibrium تعادل در اشتغال ناقص
oafs بچه ناقص الخلقه
stepped thread کولاس پیچی ناقص
incomplete pictures test ازمون تصویرهای ناقص
fragmentary ریز شده ناقص
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
sketchy از روی عجله ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
sketchiest از روی عجله ناقص
sketchier از روی عجله ناقص
fragmental ریز شده ناقص
garble تحریف یا ناقص کردن
heterometabolic دارای دگردیسی ناقص
heterometabolous دارای دگردیسی ناقص
miscreate ناقص الخلقه ساختن
meagrely بطور لاغر یا ناقص
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
parachromatopsia رنگ کوری ناقص
parachromopsia رنگ کوری ناقص
partial color blindness رنگ کوری ناقص
mutilates ناقص یا فلج کردن
mutilating ناقص یا فلج کردن
market imperfection ناقص بودن بازار
stepped thread پیچ ناقص کولاس
rough cast اجمالادرست شده ناقص
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
truncates شاخه زدن ناقص کردن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
truncate شاخه زدن ناقص کردن
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
catalexis وتد ناقص دراخر شعر
verticillium قارچ ناقص افت گیاهی
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
truncating شاخه زدن ناقص کردن
truncated شاخه زدن ناقص کردن
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
malnutrition تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
huddles ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
huddle ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
paraplegics فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
paraplegic فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
bobtail اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
frictional unemployment بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
eyespot چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
mayhem چلاق کردن ناقص العضو کردن
perfects درست
sock درست
legitimately درست
just درست
legitimates درست
whole درست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com