English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
roughcast اجمالا درست کردن
Other Matches
rough coating اجمالا درست شده ناقص
scans اجمالا مرور کردن
scanned اجمالا مرور کردن
scan اجمالا مرور کردن
succinctly اجمالا`
synoptically اجمالا
concisely اجمالا
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
clean درست کردن
make درست کردن
set in order درست کردن
fix up درست کردن
fabricate درست کردن
fashions درست کردن
fashion درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
to sct aright درست کردن
correcting درست کردن
builds درست کردن
build درست کردن
manufactured درست کردن
correct درست کردن
manufactures درست کردن
trims درست کردن
weave درست کردن
trimmest درست کردن
trim درست کردن
manufacture درست کردن
corrects درست کردن
to set to rights درست کردن
makes درست کردن
to put in to shape درست کردن
to riven laths یا درست کردن
indite درست کردن
adapt درست کردن
to set درست کردن
to set in order درست کردن
weaves درست کردن
to cleanvp درست کردن
shapes درست کردن
set right درست کردن
gullies درست کردن
fabricated درست کردن
concocts درست کردن
to get up درست کردن
concocting درست کردن
concocted درست کردن
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
concoct درست کردن
gully درست کردن
to erect into درست کردن از
gulleys درست کردن
cleans درست کردن
to put to rights درست کردن
buildings درست کردن
cleanest درست کردن
redd درست کردن
cleaned درست کردن
to fix up درست کردن
make up درست کردن
fettle درست کردن
shape درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
manipulate با دست درست کردن
hedge خاربست درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
image erection درست کردن تصویر
to toss up زود درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
blow down بافوت درست کردن
manipulated با دست درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
reconditioned دوباره درست کردن
ponds حوض درست کردن
manipulates با دست درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
pond حوض درست کردن
hedges خاربست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
hedged خاربست درست کردن
recondition دوباره درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
die sink خزینه درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
railroad پاپوش درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
dresses درست کردن لباس
dress درست کردن لباس
scrambled املت درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
scramble املت درست کردن
scrambles املت درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
scrambling املت درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
dowel میخچه درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
exacted تحمیل کردن بر درست
frame پاپوش درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
re form دوباره درست کردن
team دسته درست کردن
teams دسته درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
To put things straight(right). کارها را درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
organizes تشکیلات دادن درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
agrees ترتیب دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
spelled املاء کردن درست نوشتن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
To fake an oil – painting . یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to tick کار کردن به نحوه ویژه یا درست
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to set up somebody [for something] پاپوش درست کردن برای کسی
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
straight from the horse's mouth <idiom> درست از خود شخص نقل قول کردن
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
devising درست کردن اختراع کردن
adapts جور کردن درست کردن
fix درست کردن پابرجا کردن
devises درست کردن اختراع کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
devised درست کردن اختراع کردن
devise درست کردن اختراع کردن
mended مرمت کردن درست کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
regulates میزان کردن درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com