English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
rabbinism احادیثی که خاخام هاجمع کرده اند
Other Matches
rabbi خاخام
rabbis خاخام
the rabbins خاخام ها
chief rabbi خاخام باشی
rabbinist پیرو خاخام هایاعلمای یهود
rabbinism تعلیمات خاخام هایاعلمای یهود
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
puffed <adj.> پف کرده
souffles پف کرده
souffle پف کرده
gelid یخ کرده
soufflTs پف کرده
off the trail پی گم کرده
unconscious غش کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
unconsciously غش کرده
puff pastry پف کرده
infusion دم کرده
infusions دم کرده
puffed out <adj.> پف کرده
puffy <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
turgid <adj.> پف کرده
bloat پف کرده
beastby کرده
bouffant پف کرده
painted رنگ کرده
fubsy قوز کرده
fretty اماس کرده
airless گرفته یا دم کرده
strained صاف کرده
blubbery ورم کرده
pulled خشک کرده
beheld مشاهده کرده
fecit درست کرده
farthingale دامن پف کرده
fucate رنگ کرده
warm infusion چیز دم کرده
tumid اماس کرده
blown ورم کرده
began شروع کرده
bunged up باد کرده
bendon نیت کرده
ventricular باد کرده
billowy باد کرده
ghi کره اب کرده
ghee کره اب کرده
begotten تولید کرده
indrawn جذب کرده
deep-rooted ریشه کرده
farcie دلمه کرده
farci دلمه کرده
swollen ورم کرده
swollen اماس کرده
fled فرار کرده
purified پاک کرده
iced خنک کرده
risen طلوع کرده
educated تحصیل کرده
distent ورم کرده
mistaken اشتباه کرده
deep rooted ریشه کرده
sweated عرق کرده
sawn اره کرده
wedded ازدواج کرده
restrained لگام کرده
enrooted ریشه کرده
tinned قوطی کرده
refined تمیز کرده
picked پاک کرده
clarified صاف کرده
grown رشد کرده
chose انتخاب کرده
intumescent باد کرده
whey شیرچرخ کرده
protuberant باد کرده
baggily بطورباد کرده
rooted ریشه کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
turgid <adj.> ورم کرده
tumid <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
grown-up رشد کرده
grown-ups رشد کرده
it is very easily done کرده میشود
puffed <adj.> ورم کرده
inveterate ریشه کرده
carpeted فرش کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
puffed <adj.> باد کرده
puffed out <adj.> باد کرده
overage کم رشد کرده
unruffled ارام کرده
turgid <adj.> آماس کرده
tumid <adj.> آماس کرده
puffy <adj.> آماس کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
puffed <adj.> آماس کرده
turgid <adj.> باد کرده
tumid <adj.> باد کرده
shot اصابت کرده
shots اصابت کرده
get کسب کرده
gets کسب کرده
getting کسب کرده
hidden پنهان کرده
off the track ازخط پی گم کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
iced ppa خنک کرده
inwrought از تو کار کرده
intumescent اماس کرده
they have done their work را کرده اند
in flower شکوفه کرده
fried سرخ کرده
tumescent ورم کرده
full grown رشدکامل کرده
full-grown رشدکامل کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
let it be done کرده شود
testate وصیت کرده
decorated زینت کرده
puffy <adj.> باد کرده
nodular ورم کرده
self taught تحصیل کرده
knotted ازدحام کرده
smoothfaced صاف کرده
cecils قیمه سرخ کرده
broiled meat گوشت سرخ کرده
ranker افسر سربازی کرده
de- کرده را خنثی کردن
trigmous سه بار عروسی کرده
grenadine مرغ دلمه کرده
turgescent باد کرده پرطمطراق
tumid ورم کرده متورم
school drop out ترک تحصیل کرده
shaveling ادم اصلاح کرده
clerisy طبقه تحصیل کرده
Now you are picking on me. حالادیگر به من بند کرده ای
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
dried fruit میوه خشک کرده
fresco a wall دیوار سفید کرده را
the tribes are all up طغیان کرده اند
married عروسی کرده متاهل
stum اب انگورتازه درخم کرده
newlywed تازه ازدواج کرده
they are on strike اعتصاب کرده اند
cowslip tea گل گاو زبان دم کرده
saute در روغن سرخ کرده
you are mistaken اشتباه کرده اید
i am f.caught عجب گیری کرده ام
cursed with porerty نفرین کرده به گدایی
angry ورم کرده دژم
begun شروع کرده یا شده
forgotten فراموش کرده یا شده
borne تحمل کرده یاشده
hidden information اطلاعات پنهان کرده
fries گوشت سرخ کرده
cultured مهذب تحصیل کرده
fry گوشت سرخ کرده
frying گوشت سرخ کرده
The door is jammed. در گیر کرده است.
a fried sausage یک سوسیس سرخ کرده
made-up مصنوعی بزک کرده
made up مصنوعی بزک کرده
tumescent اماس کرده اماسیده
ingrained دیرینه ریشه کرده
angrier ورم کرده دژم
angriest ورم کرده دژم
neutralized بیطرف کرده شده
self-educated پیش خودتحصیل کرده
self educated پیش خودتحصیل کرده
foreseen پیش بینی کرده
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
i own to having done it اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i was in an awkword p بد جوری گیر کرده بودم
potted کوزه کرده ذدزفرف ریخته
advanced ترقی کرده پیش افتاده
I'm sick of it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
i have served in the navy در نیروی دریایی خدمت کرده ام
pure nitric acid تیزاب خالص یا تیز کرده
he is on the wrong scent سر رشته کار را گم کرده است
he was inured to drudgery بجان کنی خو کرده بود
I'm fed up with it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
I'm tired of it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
passant تصویرجانوریکه دست خودرابلند کرده
I'm tired of it. <idiom> ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
I'm fed up with it. <idiom> ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
melba toast نان سرخ کرده وبرشته
rechauffe خوراک دوباره گرم کرده
neutralized states دول بیطرف کرده شده
forsworn سوگند دروغ یاد کرده
I'm sick of it. <idiom> ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com