Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
obsidional
احاطه کننده دست برندار
Other Matches
circumfluent
احاطه کننده
circumambient
احاطه کننده
perimeter
فضای احاطه کننده
planchette
احاطه کننده محاط
perimeters
فضای احاطه کننده
surrounding
احاطه کننده مجاور
out flanking
دور زننده احاطه کننده جناح
inductile
کش برندار
irreplevisable
ضمانت برندار
irrepleviable
ضمانت برندار
besetting sin
گناه دست برندار
encirclement
احاطه دشمن احاطه کردن
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
straddling
احاطه هدف از نظر سمتی احاطه سمتی هدف
bracket
احاطه
sieges
احاطه
siege
احاطه
surrounds
احاطه
circumfusion
احاطه
circumambiency
احاطه
cincture
احاطه
surrounded
احاطه
envelopment
احاطه
environment
احاطه
environments
احاطه
encompassment
احاطه
surround
احاطه
encompassed
احاطه کردن
envelops
احاطه قائم
encompassing
احاطه کردن
icebound
احاطه شده از یخ
encircle
احاطه کردن
encircling
احاطه کردن
encompass
احاطه کردن
encircles
احاطه کردن
ice bound
احاطه شده از یخ
encircled
احاطه کردن
encompasses
احاطه کردن
besets
احاطه کردن
envelops
احاطه کردن
encirclement
عمل احاطه
single envelopment
احاطه یک طرفه
enwind
احاطه کردن
ring
احاطه کردن
environ
احاطه کردن
encirclement
احاطه دورانی
hedged
احاطه کردن
hedge
احاطه کردن
envelopment
احاطه قائم
box
احاطه کردن
beleaguer
احاطه کردن
circuit
احاطه کردن
circuits
احاطه کردن
ensphere
احاطه کردن
inclip
احاطه کردن
imbosom
احاطه کردن
envelop
احاطه کردن
enveloping
احاطه قائم
hems
احاطه کردن
hemming
احاطه کردن
hemmed
احاطه کردن
hem
احاطه کردن
enveloping
احاطه کردن
enveloped
احاطه قائم
enveloped
احاطه کردن
contain
احاطه دشمن
contained
احاطه دشمن
contains
احاطه دشمن
envelop
احاطه قائم
beset
احاطه کردن
boxes
احاطه کردن
embracement
احاطه دربرداشتن
insphere
احاطه کردن
girdled
احاطه کردن
hoops
احاطه کردن
girdles
احاطه کردن
straddle
احاطه هدف
girdling
احاطه کردن
turning movement
احاطه دورانی
vertical envelopement
احاطه قائم
palest
احاطه کردن
compassable
احاطه کردنی
straddled
احاطه هدف
pale
احاطه کردن
double envelopment
احاطه دو طرفه
flanking
احاطه جناحی
straddles
احاطه هدف
hedges
احاطه کردن
whelm
احاطه کردن
to hem in
احاطه کردن
laager
احاطه کردن
girdle
احاطه کردن
paler
احاطه کردن
flank
احاطه جناحی
hoop
احاطه کردن
flanked
احاطه جناحی
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
beseige
احاطه کردن فراگرفتن
circle
گرفتن احاطه کردن
girdling
حلقه احاطه کردن
girdles
حلقه احاطه کردن
girdled
حلقه احاطه کردن
girdle
حلقه احاطه کردن
inwreathe
با حلقه گل احاطه کردن
bracketing
احاطه کردن هدف
engirdle
احاطه کردن دارابودن
circles
گرفتن احاطه کردن
orbs
عالم احاطه کردن
circling
گرفتن احاطه کردن
palisade
با پرچین احاطه کردن
palisades
با پرچین احاطه کردن
orb
عالم احاطه کردن
circled
گرفتن احاطه کردن
rockbound
احاطه شده با صخره
surround
محاصره کردن احاطه شدن
cincture
احاطه کردن کمرچیزی را بستن
surrounded
محاصره کردن احاطه شدن
spheres
دایره معلومات احاطه کردن
engird
احاطه کردن حلقه زدن
surrounds
محاصره کردن احاطه شدن
skirted
دور زدن احاطه کردن
skirt
دور زدن احاطه کردن
skirts
دور زدن احاطه کردن
sphere
دایره معلومات احاطه کردن
ring
احاطه کردن زنگ اخبار
incomprehensibly
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
gird
احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
engarland
درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
enring
احاطه کردن حلقه زدن دور
bracket
احاطه کردن تیر پایه انتن
flanking
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
death-lantern
[ستون های احاطه شده با فانوس در حیاط یا قبرستان کلیسا]
enclave
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
enclaves
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
atole
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
wrap round engine
موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
y site
نوعی محوطه انبار مهمات روباز موقت که اطراف ان باسدهای خاکی احاطه شده باشد
wet bulb termometere
ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com