Dictiornary-Farsi | احترام بنفس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 160 (8 milliseconds)

English	Persian
self esteem	احترام بنفس


Other Matches

self depedence	اتکاء بنفس اعتماد بنفس
self reliant	متکی بنفس
self concern	علاقه بنفس
aplomb	اعتماد بنفس
autosuggestion	القاء بنفس
autosuggestion	تلقین بنفس
self-help	کمک بنفس
self help	کمک بنفس
self reliance	اعتماد بنفس
self doubt	عدم ایمان بنفس
self reliance	اتکاء بنفس خود
self knowing	واثق بنفس خود
self-assured	مطمئن بنفس خود
self assured	مطمئن بنفس خود
self sustained	تحمیل شده بنفس
self doubt	عدم اعتماد بنفس
self confidence	اعتماد بنفس غرور بیجا
self abuse	استمناء با دست توهین بنفس
self charging	تحمیل شونده بنفس خود خودکار
diffident	دارای عدم اتکاء بنفس محجوب
self organization	سروسامان دهی بنفس خود تنظیم وتنسیق خود
tributes	احترام
tribute	احترام
reverently	با احترام
curtsying	احترام
curtsy	احترام
curtsies	احترام
curtsied	احترام
curtseying	احترام
disrespectable	بی احترام
worshipless	بی احترام
reverentially	با احترام
respectfulness	احترام
honourableness	احترام
honor	احترام
ennoblement	احترام
curtsey	احترام
reverence	احترام
obeisance	احترام
revering	احترام
reveres	احترام
revered	احترام
revere	احترام
respectability	احترام
obeisances	احترام
greetings	احترام
regards	احترام
greeting	احترام
regard	احترام
regarded	احترام
veneration	احترام نیایش
irrespective	احترام نگذار
respectful	پر احترام ابرومند
respectable	قابل احترام
deference	تمکین احترام
homage	ادای احترام
piping the side	احترام با سوت
venerableness	احترام ارجمندی
deferential	از روی احترام
in deference to	به پاس احترام
to hold in respect	احترام کردن
to hold in respect	احترام گزاردن به
greeting	احترام کننده
salutes	احترام گذاشتن
greetings	احترام کننده
look up to <idiom>	احترام گذاشتن به
As a mark of respect ( esteem) .	بعلامت احترام
worshipful	شایسته احترام
venerator	احترام کننده
venerability	احترام ارجمندی
to the color	شیپور احترام
to look up	احترام گذرادن
self respect	احترام بخود
honor	احترام کردن به
respect	مراجعه احترام
respect	احترام گذاشتن به
honouring	احترام کردن به
respects	مراجعه احترام
respects	احترام گذاشتن به
salute	احترام نظامی
honors	احترام کردن به
irreverence	عدم احترام
honour	احترام کردن به
saluting	احترام نظامی
honoured	احترام کردن به
honours	احترام کردن به
saluting	احترام گذاشتن
saluted	احترام نظامی
hold in respect	احترام گذاشتن به
hand salute	احترام با دست
saluted	احترام گذاشتن
salutes	احترام نظامی
salute	احترام گذاشتن
reverence	احترام گذاردن
honoring	احترام کردن به
guard of honor	گارد احترام
honored	احترام کردن به
venerate	ستایش و احترام کردن
esteemed	فرد مورد احترام
to do homage	ادای احترام کردن
In deference to public opinion.	به احترام افکار عمومی
respect	احترام محترم شمردن
to pay homage	ادای احترام کردن
venerating	ستایش و احترام کردن
venerated	ستایش و احترام کردن
violates	هتک احترام کردن
violated	هتک احترام کردن
violate	هتک احترام کردن
respects	احترام محترم شمردن
respect [for somebody or something]	احترام [به کسی یا چیزی]
to render homage	ادای احترام کردن
venerable	قابل احترام ارجمند
pipe the side	تجمع گارد احترام
estimably	بطور قابل احترام
venerates	ستایش و احترام کردن
respectfulness	رعایت احترام وادب
revering	احترام گذارندن حرمت
revered	احترام گذارندن حرمت
revere	احترام گذارندن حرمت
reveres	احترام گذارندن حرمت
officer of the guard	افسر گارد احترام
national salute	احترام به پرچم ملی
to the color	شیپور احترام پرچم
honorable	لایق احترام شرافتمندانه
interment flag	پرچم احترام شهدا
to do make or pay obeisance to	بکسی احترام گزاردن
defers	تسلیم شدن احترام گذاردن
deferring	تسلیم شدن احترام گذاردن
to do homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
to pay homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
a person of high standing	آدمی بالا مقام [پر احترام]
side boy	گارد احترام میز پاس
defer	تسلیم شدن احترام گذاردن
pipe the side	فرمان تجمع گارد احترام
irreverend	ناشایسته برای احترام گذاری
to render homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
stand in awe of <idiom>	احترام قائل شدن برای
side honors	مراسم ادای احترام در میزپاس
time honored	مورد احترام بعلت قدمت
to hold somebody in esteem	برای کسی احترام قائل شدن
national salute	شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
You must have respect for your promises.	باید بقول خودتان احترام بگذارید
One must uphold ones dignity.	احترام هر کسی دست خودش است
Ferdowsi is held in the greatest respect.	فردوسی مورد احترام فراوان است
gun salute	سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
minute gun	توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
complimentary mourning	جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
salvoes	شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo	شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ]	کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
unesco (= united nations educational	ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
color salute	سلام پرچم احترام به پرچم
rifle salute	احترام با تفنگ سلام با تفنگ
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
salutes	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن