Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
damage threat
احتمال تولید خسارت
Search result with all words
damage threat
منطقه احتمال تولید خسارت
Other Matches
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
poisson distribution
این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
supposition
احتمال
verisimilitude
احتمال
chance
احتمال
likelihood
احتمال
chanced
احتمال
contingency
احتمال
suppositions
احتمال
chancing
احتمال
contingencies
احتمال
liability
احتمال
chances
احتمال
eventuality
احتمال
presumption
احتمال
liabilities
احتمال
eventualities
احتمال
presumptions
احتمال
aptness
احتمال
possibilities
احتمال
probability
احتمال
expectancy
احتمال
expectance
احتمال
possibility
احتمال
like lihood
احتمال
likelihoood
احتمال
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
mathematical probability
احتمال ریاضی
presumedly
احتمال میرود
the probability is
احتمال دارد
the probability is
احتمال میرود
moral certainty
احتمال قوی
transition probability
احتمال انتقال
transition probability
احتمال جهش
probability of kill
احتمال انهدام
unlikelihood
عدم احتمال
conditional probability
احتمال مشروط
compound probability
احتمال مرکب
presumption of fraud
احتمال تقلب
risks
احتمال زیان
statistical weight
احتمال ترمودینامیکی
probability of collision
احتمال برخورد
probability of detection
احتمال اکتشاف
experimental probability
احتمال تجربی
experimental probability
احتمال ازمایشی
probability of detection
احتمال کشف
improbability
عدم احتمال
probability of ionization
احتمال یونش
probability ratio
بهر احتمال
inverisimilitude
عدم احتمال
probability function
تابع احتمال
risk
احتمال زیان
probability theory
نظریه احتمال
risking
احتمال زیان
odds
احتمال ووقوع
probabilism
احتمال گرایی
risked
احتمال زیان
probability analysis
احتمال کاوی
on the chance of
نظر به احتمال
probability curve
منحنی احتمال
probability distribution
توزیع احتمال
probability factor
ضریب احتمال
kill probability
احتمال کشندگی
stand a chance
<idiom>
احتمال داشتن
contingencies
احتمال وقوع
contingency
احتمال وقوع
There is a 50-50 chance.
احتمال 50-50است
It is quite likely that ….
خیلی احتمال می رود که …
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
in all probability
احتمال کلی میرود
in all like
احتمال کلی دارد
risking
احتمال زیان و ضرر
risking
احتمال زیان یاخطر
probability density function
تابع چگالی احتمال
likelihood
احتمال کلی دارد
risks
احتمال زیان و ضرر
risks
احتمال زیان یاخطر
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
angular probability distribution
توزیع زاویهای احتمال
probability of kill
احتمال از بین رفتن
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
maximum liklihood method
روش حداکثر احتمال
worst-case
بدترین وضع یا احتمال
balances
احتمال رویداد خطا
balance
احتمال رویداد خطا
risk
احتمال زیان و ضرر
risk
احتمال زیان یاخطر
radial probability distribution
توزیع احتمال شعاعی
probability density
چگالی احتمال
[ریاضی]
normal probability curve
منحنی بهنجار احتمال
risked
احتمال زیان یاخطر
risked
احتمال زیان و ضرر
look for
<idiom>
با احتمال فکر کردن
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
the odds are that he will doit
احتمال دارد که انکار را بکند
risking
احتمال خطر ریسک کردن
risks
احتمال خطر ریسک کردن
risk
احتمال خطر ریسک کردن
single shot hit probability
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
risked
احتمال خطر ریسک کردن
it is p that he did not go
احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
odds-on
دارای احتمال بیش از 5 درصد
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
central tendency
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
presumed
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
it may be presumed that
احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
presumes
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
In all probability. Very likely.
به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
presume
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
shoo in
کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
i p that they are both gone
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
characteristic strength
مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
The chances of a soloution are bleak.
احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
error handling
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
recompenses
خسارت
loss
خسارت
recompensed
خسارت
recompense
خسارت
reprise
خسارت
lesion
خسارت
detriment
خسارت
harm
خسارت
harmed
خسارت
harming
خسارت
harms
خسارت
recompensing
خسارت
lesions
خسارت
injury
خسارت
smart money
خسارت
damage
خسارت
averaging
خسارت
depredations
خسارت
averages
خسارت
scathe
خسارت
average
خسارت
averaged
خسارت
casualties
خسارت
depredation
خسارت
casualty
خسارت
compensation
جبران خسارت
to recover damages
خسارت گرفتن
average adjustment
تصفیه خسارت
compensations
جبران خسارت
tolls
تحمل خسارت
delayed payment penalty
خسارت تاخیرتادیه
recuperation
جبران خسارت
damnify
خسارت زدن
assumpsit
ادعای خسارت
swooper
موجد خسارت
liquidated damages
خسارت نقدی
toll
تحمل خسارت
tolling
تحمل خسارت
civil injury
خسارت مدنی
costs
خسارت دادرسی
blemished
خسارت واردکردن
blemishes
خسارت واردکردن
moral damage
خسارت معنوی
constructive total loss
خسارت کلی
consequential damages
خسارت تبعی
water damage
خسارت اب دیدگی
consequential damages
خسارت غیرمستقیم
willful misconduct
خسارت عمدی
claim of compensation
ادعای خسارت
partial loss
خسارت جزیی
actual damage
خسارت واقعی
lesions
جراحت خسارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com