Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English
Persian
schwarmerei
احساسات افراطی
Other Matches
far out
افراطی
out and outer
افراطی
intemperate
افراطی
extrimist
افراطی
drastic
<adj.>
افراطی
extreme
<adj.>
افراطی
radical
<adj.>
افراطی
extravagant
افراطی
extreme
افراطی
extremist
افراطی
extremists
افراطی
rigorous
<adj.>
افراطی
highflier
ادم افراطی
sansculotte
انقلابی افراطی
radical behaviorism
رفتارگرایی افراطی
overreaction
واکنش افراطی
overgeneralization
تعمیم افراطی
highflyer
ادم افراطی
go to extreme
افراطی شدن
ultra
ماورای افراطی
ultra individualism
فردگرایی افراطی
hardliner
آدم افراطی
hardliners
آدم افراطی
spread eagle
میهن پرستی افراطی
go overboard
<idiom>
افراطی عمل کردن
young turk
افسر جوان افراطی
ultranationalism
ملت پرستی افراطی
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
radical
اصل سیاست مدار افراطی
sansculottism
پیروی از اصول انقلاب افراطی
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
chauvinism
میهن پرستی افراطی شوونیسم
ultranationalism
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
emotion
احساسات
sentiments
احساسات
soulful
پر از احساسات
emotions
احساسات
heartbeats
احساسات
heartbeat
احساسات
emotive
وابسته به احساسات
nationallism
احساسات ملی
acold
بدون احساسات
braced
تحریک احساسات
d. of feeling
نازکی احساسات
brace
تحریک احساسات
impressive
برانگیزنده احساسات
enthuses
احساسات رابرانگیختن
rhapsodically
از روی احساسات
folkway
احساسات عمومی
rhapsodical
ناشی از احساسات
enthusing
احساسات رابرانگیختن
enthuse
احساسات رابرانگیختن
heartstrings
احساسات عمیق
emotionless
عاری از احساسات
affect
احساسات برخورد
affecting
محرک احساسات
affects
احساسات برخورد
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
sentimentalize
با احساسات امیختن
enthused
احساسات رابرانگیختن
schwarmerei
احساسات شدید
internationalism
احساسات بین المللی
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
self composed
مستولی بر احساسات خود
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
sensate
با احساسات درک کردن
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
mush
احساسات بیش ازحد
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
sexiest
دارای احساسات شهوانی
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
shake up
احساسات راتحریک کردن
sentient
حساس دستخوش احساسات
sexier
دارای احساسات شهوانی
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
white hot
دارای احساسات برانگیخته
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
sexy
دارای احساسات شهوانی
pathetic
دارای احساسات شدید
fanatics
دارای احساسات شدید
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
fanatical
دارای احساسات شدید
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
fanatic
دارای احساسات شدید
shake-up
احساسات راتحریک کردن
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
conspicuious consumption
مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
slobber
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
his words injured my feelings
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipus complex
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
oedipal
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
sexes
احساسات جنسی روابط جنسی
sex
احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
voluntary manslaughter
قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com