Dictiornary-Farsi | احضار شده به خدمت نظام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
draftee	احضار شده به خدمت نظام


Other Matches

conscripts	به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript	به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting	به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted	به خدمت وفیفه احضار کردن
selective service	خدمت داوطلبانه نظام
national service	خدمت نظام وظیفه
to bear arms	خدمت نظام کردن
military service	خدمت نظام وفیفه
desert from military service	فراری از خدمت نظام
land service	خدمت نظام در نیروی زمینی
minuteman	داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
liability to military service	مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
serves	نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve	نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served	نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
careered	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
marxist economics	نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
duty assignment	واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
citations	احضار احضار به بازپرسی
citation	احضار احضار به بازپرسی
repeals	احضار کردن احضار
repeal	احضار کردن احضار
wait on	خدمت رسیدن و خدمت کردن
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
wait upon	پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
citations	احضار
citation	احضار
summons	احضار
summoning	احضار
recalling	احضار
summonses	احضار
summonsed	احضار
summonsing	احضار
calling	احضار
vocations	احضار
convocations	احضار
vocation	احضار
convocation	احضار
impeaches	احضار نمودن
impeached	احضار نمودن
invoked	احضار کردن
invoke	احضار کردن
impeach	احضار نمودن
summoner	احضار کننده
impeaching	احضار نمودن
countermand	احضار کردن
countermanded	احضار کردن
countermanding	احضار کردن
countermands	احضار کردن
arraign	احضار نمودن
evoking	احضار کردن
evokes	احضار کردن
invokes	احضار کردن
invoking	احضار کردن
drop annunciator	زنگ احضار
vouch	احضار کردن
spiritism	احضار روح
evocable	قابل احضار
ouija board	لوح احضار
function invocation	احضار تابع
impeachment	احضار بدادگاه
evoke	احضار کردن
call to quarters	شیپور احضار
recalls	فراخوانی احضار
recall	احضار کردن
phantasmagorias	احضار روح
phantasmagoria	احضار روح
summoned	احضار فراخواستن
processes	احضار کردن
summon	احضار کردن
recall	فراخوانی احضار
recalled	احضار کردن
process	احضار کردن
summon	احضار فراخواستن
recalled	فراخوانی احضار
recalls	احضار کردن
annunciator	زنگ احضار
bans	اگهی احضار
banning	اگهی احضار
ban	اگهی احضار
invocations	حکم احضار
invocation	حکم احضار
warning sign	علامت احضار
summoned	احضار کردن
to call somebody back	کسی را احضار کردن
subpoenas	احضاریه حکم احضار
to summon somebody back	کسی را احضار کردن
to bring somebody back	کسی را احضار کردن
subpoena	احضاریه حکم احضار
to recall somebody	کسی را احضار کردن
to order somebody back	کسی را احضار کردن
subpoenaed	احضاریه حکم احضار
subpoenaing	احضاریه حکم احضار
spiritualism	اعتقاد به احضار ارواح
annunciator wire	سیم زنگ احضار
seance	جلسه احضار روح
venire faciac	حکم احضار به محکمه
automatic annunciator	زنگ احضار خودکار
at his call	بر حسب اخطار یا احضار او
arraignment	احضار به محکمه تعقیب
gravity drop	زنگ احضار وزنی
adduse	احضار کردن بگواهی خواستن
call-ups	شیپور احضار بخاطر اوردن
remand	به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
call up	شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups	احضار برای فعالیتهای نظامی
remanding	به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanded	به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
call-up	شیپور احضار بخاطر اوردن
evocation	احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocations	احاله بدادگاه بالاتر احضار
call-up	احضار برای فعالیتهای نظامی
remands	به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
call up	احضار برای فعالیتهای نظامی
summoned	فراخواندن احضار قانونی کردن
summon	فراخواندن احضار قانونی کردن
recalls	فرا خواندن احضار لغو کردن
adjutant's call	احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
compellation	عمل خطاب یا احضار کردن نام
recall	فرا خواندن احضار لغو کردن
recalled	فرا خواندن احضار لغو کردن
double click	احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
to call a meeting of the board of directors	برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
system	نظام
trends	نظام
chucked	سه نظام
systems	نظام
trend	نظام
chuck	سه نظام
chucks	سه نظام
left d.	نظام به چپ
military	نظام
barter system	نظام تهاتری
biological system	نظام زیستی
modern system	نظام نوین
system dynamics	پویائی نظام
capitalist system	نظام کاپیتالیسم
biosystem	نظام زیستی
boring chuck	سه نظام مته
mechanism of the organ	نظام تشکیلات
yeomanry	سواره نظام
agrarian system	نظام ارضی
action system	نظام عمل
accounting system	نظام حسابداری
welfare system	نظام رفاهی
value system	نظام ارزشها
barter system	نظام پایاپای
banking system	نظام بانکداری
systematization	نظام دهی
systems analysis	نظام شناسی
tax system	نظام مالیاتی
taylorism	نظام تیلور
the military profession	کار نظام
underdetermined system	نظام نامعین
binary system	نظام دو نمادی
caste system	نظام کاستی
man power	مشمولین نظام
musculature	نظام عضلانی
open system	نظام باز
foot infantry	پیاده نظام
filing system	نظام بایگانی
factory system	نظام کارخانهای
price system	نظام قیمت
educational system	نظام اموزشی
economic system	نظام اقتصادی
dynamic system	نظام پویا
modern system	نظام جدید
hand operated chuck	سه نظام دستی
market system	نظام بازار
miniature system	خرده نظام
mixed system	نظام مختلط
landlordism	نظام اربابی
mnemonic system	نظام یادیار
jaw chuck	سه نظام فک دار
incentive system	نظام تشویقی
household system	نظام تولیدخانوادگی
household system	نظام خانوادگی
price system	نظام قیمتی
sensorium	نظام حسی
conversational system	نظام محاورهای
communist system	نظام کمونیستی
communication system	نظام ارتباطی
colonial system	نظام استعماری
collectivism	نظام اشتراکی
cognitive system	نظام شناختی
closed system	نظام بسته
class system	نظام طبقاتی
chuck wrench	اچار سه نظام
credit system	نظام اعتباری
cutter chuck	سه نظام فرز
serfdom	نظام دهقانی
serfdom	نظام رعیتی
dual price system	نظام دو قیمتی
drill chuck	سه نظام مته
serfdom system	نظام رعیتی
serfdom system	نظام سرفی