Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 142 (7 milliseconds)
English	Persian
malversation	اختلاس خلاف
Other Matches
misappropriation	اختلاس
embezzlement	اختلاس
defalcation	اختلاس
peculation	اختلاس
embazzlement	اختلاس
peculate	اختلاس
misappropriated	اختلاس کردن
graft	اختلاس خندق
grafted	اختلاس خندق
embezzle	اختلاس کردن
misappropriate	اختلاس کردن
misappropriating	اختلاس کردن
misappropriates	اختلاس کردن
embezzles	اختلاس کردن
embazzle	اختلاس کردن
peculate	اختلاس کردن
defalcate	اختلاس کردن
grafts	اختلاس خندق
embezzling	اختلاس کردن
embezzled	اختلاس کردن
abstraction	پریشان حواسی اختلاس
abstractions	پریشان حواسی اختلاس
minor offence	خلاف
misdemeanor	خلاف
misdoing	خلاف
misdeeds	خلاف
delict	خلاف
petty offence	خلاف
contrary to	بر خلاف
offense,etc	خلاف
misconduct	خلاف
misdeed	خلاف
offenses	خلاف
trespass	خلاف
trespassed	خلاف
trespasses	خلاف
trespassing	خلاف
perverse	خلاف بد
offence	خلاف
abnonmally	بر خلاف قاعده
misconduct	خلاف کاری
immoral	خلاف اخلاق
unlawful	خلاف شرع
immorally	بر خلاف اخلاق
illogic	خلاف منطق
unconventional	خلاف عرف
contra flow	خلاف جهت
anomalies	خلاف قاعده
trumped-up	خلاف واقع
trumped up	خلاف واقع
unconscionable	خلاف وجدان
anticlimactic	خلاف انتظاری
anomaly	خلاف قاعده
court of petty offences	محکمه خلاف
court of minor offence	محکمه خلاف
contradiction	خلاف گویی
contrary to nature	بر خلاف طبیعت
contradictions	خلاف گویی
police court	دادگاه خلاف
police court	محکمه خلاف
guilty of a minor offence	خلاف کار
commit a minor offence	خلاف کردن
anomalous	خلاف قاعده
impolicy	خلاف مصلحت
fouls	خلاف طوفانی
irregular	خلاف قاعده
untruthful	خلاف حقیقت
opposit	در خلاف جهت
contrary	مقابل خلاف
reversing	خلاف جهت
reverses	خلاف جهت
reversed	خلاف جهت
reverse	خلاف جهت
offender	خلاف کار
missatement	خلاف گویی
offenders	خلاف کار
foulest	خلاف طوفانی
fouler	خلاف طوفانی
fouled	خلاف طوفانی
inadvisability	خلاف مصلحت
foul	خلاف طوفانی
untrue	خلاف واقع
misprision	خلاف کاری
irregular act	عمل خلاف رویه
counterclockwise	در خلاف جهت ساعت
counterclockwise	در خلاف عقربههای ساعت
malfeasance	کار خلاف قانون
illegality	کار خلاف قانون
heterotaxy	ترتیب خلاف قاعده
heterotaxis	ترتیب خلاف قاعده
unnatural	بر خلاف اصول طبیعت
offends	مرتکب خلاف شدن
offended	مرتکب خلاف شدن
offend	مرتکب خلاف شدن
upwind	خلاف جهت باد
to rise up against someone [something]	شورش کردن بر خلاف
hacker	شخص خلاف کار
hackers	شخص خلاف کار
inequities	خلاف موازین انصاف
unnaturally	بر خلاف اصول طبیعت
inequitable	خلاف موازین انصاف
inequity	خلاف موازین انصاف
unscientific	خلاف موازین علمی
unreason	عمل خلاف عقل
untruth	خلاف حقیقت کذب
untruths	خلاف حقیقت کذب
to offend against any one	به کسی خلاف کردن
To swim against the current.	بر خلاف جریان آب شنا کردن
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement]	این بر خلاف قرارداد ما است.
retrograde	دوران در خلاف جهت معمول
condition contrary to the requirement	شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment	شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment of	شرط خلاف مقتضای عهد
counterclockwise rotation	حرکت در خلاف عقربههای ساعت
malfeasance	شرارت کار خلاف قانون
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
impoliticly	از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional	بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
Unless otherwise stated .	مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
to strive against the stream <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary	بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to swim against the tide <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to buck the trend <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
corpus delicti	عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
conversions	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
shield	, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shields	, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
neap tide	دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
adverse yaw	شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
prior possession	تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
overpersuade	کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
neo keynesians	اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
backward	در جهت عقب یا در خلاف جهت
backwards	در جهت عقب یا در خلاف جهت
due bill	در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
vortex ring state	حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
reaganomics	اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com