Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
English
Persian
somatic disorders
اختلالهای بدنی
Other Matches
physical profile
براوردبنیه کلی بدنی یاقدرت بدنی و کارایی
corporal punishment
کیفر بدنی مجازات بدنی
functional disorders
اختلالهای کارکردی
senility
اختلالهای پیری
speech disorders
اختلالهای گویایی
psychosomatic disorders
اختلالهای روان تنی
body image disturbances
اختلالهای تصویر بدن
dsm
راهنمای تشخیصی و اماری اختلالهای روانی
somatic
بدنی
bodily
بدنی
so matic
بدنی
systemic
بدنی
physical
بدنی
corporals
بدنی
corporal
بدنی
physical appearance
منظر بدنی
bodily pain
درد بدنی
body type
سنخ بدنی
physical exercise
تمرین بدنی
common sensibility
حس کلی بدنی
corps a corps
تماس بدنی
flesh red
بدنی رنگ
physical education
تربیت بدنی
physical movement
حرکت بدنی
somatotype
ریخت بدنی
assault and battery
حملهی بدنی
flesh colour
رنگ بدنی
physical profile
نیمرخ بدنی
hacking
خطای بدنی
corporal punishment
تنبیه بدنی
p.exercise
پرورش بدنی
gestic
وابسته بحرکت بدنی
personnel monitoring
بازرسی بدنی از افراد
assaulted
حمله بدنی به حریف
somesthesis
حساسیت به حسهای بدنی
personal foul
خطای بدنی به حریف
eurythmics
حرکات بدنی موزون
eurhythmics
حرکات بدنی موزون
assault
حمله بدنی به حریف
assaults
حمله بدنی به حریف
emotional and physical
امور عاطفی و بدنی
corporeal
بدنی دارای ماده
physical medicine
درمان بدنی و توان بخشی
physical characteristics
مشخصات زمین خصوصیات بدنی
kinesiology
تشریح حرکات بدنی انسان
assaulted
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
physical
مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
syndrome
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
syndromes
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
assault
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
classical seat
وضع بدنی سوارکار روی زین
orthograde
راه رونده با بدنی راست وعمودی
assaults
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
dachshund
نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
dachshunds
نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
hyperphysical
خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
depressant
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
skate off
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
cruelty
در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
physical inspection
بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
offensive weapon
در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com