English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
Other Matches
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
isocratic دارای اختیارات برابر که دران اختیارات سیاسی همه کس یکسان است
lead by the nose <idiom> کنترل کامل داشتن
hold all the trump cards <idiom> کنترل کامل داشتن
twist someone around one's little finger <idiom> کنترل کامل روی کسی داشتن
authorizations اختیارات
full power اختیارات تام
in power دارای اختیارات
limited power اختیارات محدود
devolution تفویض اختیارات
full powers اختیارات تام
delegation of authority دادن اختیارات
ultra vires تجاوز از حدود اختیارات
deed of assignment سند واگذاری اختیارات
mandatory powers اختیارات دولت قیم
power of the keys اختیارات کلیسای پاپ
fully empovered دارای اختیارات تام
excathedra طبق اختیارات محوله
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
divest someone of his power از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires بیش از حدود اختیارات قانونی
deprive someone of his power از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires خارج از حدود اختیارات قانونی
To exceed ones authority. ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
proconsul افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
I have a free hand in this matter. دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
titular charge daffaires کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
completed case جعبه کامل خشاب کامل
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
isocracy حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
exchange of full powers رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough بطور کامل کامل
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
completing کامل
plenaries کامل
plenary کامل
main کامل
unqualified کامل
searching کامل
unabridged کامل
full fledged کامل
full-fledged کامل
perfecting کامل
self-contained کامل
large کامل
largest کامل
perfected کامل
larger کامل
of ripe years کامل
echaustive کامل
semibreves نت کامل
semibreve نت کامل
all-out کامل
empennage دم کامل
perfects کامل
perfect کامل
exact کامل
wall-to-wall کامل
saturation کامل
starkly کامل
starkest کامل
exacts کامل
stark کامل
entire کامل
full کامل
fullest کامل
totaling کامل
totalled کامل
exacted کامل
totaled کامل
starker کامل
total کامل
totalling کامل
totals کامل
absolutes کامل
complete کامل
completed کامل
absolute کامل
unmitigated کامل
completes کامل
in a entireness of state کامل
prepotence قدرت کامل
plenarily بطور کامل
complementary color رنگ کامل
totals جمع کل کامل
complete graph گراف کامل
complete ditch گودبرداری کامل
overall safety ایمنی کامل
hohlraum تابشگر کامل
complete ditch گود کامل
totalling جمع کل کامل
absolute کامل قطعی
perfect score امتیاز کامل
perfect tense ماضی کامل
hot امادگی کامل
ripens کامل شدن
hotter امادگی کامل
hottest امادگی کامل
pervestigation جستجوی کامل
ripening کامل شدن
blackbody تابشگر کامل
ripened کامل شدن
orbicular مدور کامل
finish کامل کردن
perquisition جستجوی کامل
perfecting bail competition رقابت کامل
ripen کامل شدن
present perfect tense ماضی کامل
finishes کامل کردن
absolutes کامل قطعی
totalled جمع کل کامل
overall costs هزینه کامل
strict profile نیمرخ کامل
prompt radiation تشعشع کامل
perfect liquid نقدینه کامل
perfect market بازار کامل
total costs هزینه کامل
elaborately بطور کامل
clamp بست کامل
clamped بست کامل
payment in full پرداخت کامل
perfect competition رقابت کامل
full-blown تمام کامل
perfect gas گاز کامل
fuller کامل تر تمام تر
perfect fluid سیال کامل
perfect information اطلاعات کامل
out and out کامل سرتاسر
out-and-out کامل سرتاسر
star program برنامه کامل
clamping بست کامل
clamps بست کامل
grand slams موفقیت کامل
perfect monopoly انحصار کامل
prepotency قدرت کامل
total جمع کل کامل
almightiness قدرت کامل
grand slam موفقیت کامل
totaled جمع کل کامل
pure competition رقابت کامل
through rate نرخ کامل
pappus حقه کامل گل
integer عدد کامل
integers عدد کامل
the fullness of time زمان کامل
partitura قطعه کامل
thoro کامل تمام
all in price بهای کامل
amain باسرعت کامل
totaling جمع کل کامل
total charge بارگذاری کامل
full employment اشتغال کامل
changeover دگرگونی کامل
changeovers دگرگونی کامل
perfect radiator تابنده کامل
U-turn دور کامل
U-turns دور کامل
full frame قاب کامل
periods جمله کامل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com