Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
Other Matches
per procurationem
به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
sans recours
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
weapons free
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
legatine
دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
legislation
نمایندگی
agency
نمایندگی
agencies
نمایندگی
represented by
به نمایندگی
per pro
به نمایندگی
procuration
نمایندگی
representation
نمایندگی
representations
نمایندگی
delegations
نمایندگی
deputyship
نمایندگی
proxyship
نمایندگی
legations
نمایندگی
delegacy
نمایندگی
acting on behalf of
به نمایندگی
representing
به نمایندگی
agentship
نمایندگی
legation
نمایندگی
solicitorship
نمایندگی
delegation
نمایندگی
delegated
نمایندگی دادن
depute
نمایندگی دادن
deputations
هیئت نمایندگی
deputises
نمایندگی دادن
delegate
نمایندگی دادن
deputised
نمایندگی دادن
delegating
نمایندگی دادن
deputising
نمایندگی دادن
sales represntative
نمایندگی فروش
delegating
به نمایندگی فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
deputation
هیئت نمایندگی
deputation
نماینده نمایندگی
subagency
نمایندگی فرعی
deputations
نماینده نمایندگی
delegates
نمایندگی دادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
deputize
نمایندگی دادن
deputized
نمایندگی دادن
deputizes
نمایندگی دادن
factoring of credit
نمایندگی اعتبار
represented
نمایندگی داشتن
represent
نمایندگی داشتن
factorship
نمایندگی تجاری
diplomatic representation
نمایندگی سیاسی
depute
نمایندگی کردن
depute
نمایندگی دادن به
agentship
محل نمایندگی
deputizing
نمایندگی دادن
represents
نمایندگی داشتن
legateship
نمایندگی پاپ
commercial representative
نمایندگی بازرگانی
consular representation
نمایندگی کنسولی
representational
وابسته به نمایندگی یا وکالت
attorney
نمایندگی وکیل مدافع
proxy
نمایندگی وکالت وکالتنامه
forwarding agency
نمایندگی حمل و نقل
represents
نمایندگی داشتن از طرف
attorneys
نمایندگی وکیل مدافع
represented
نمایندگی داشتن از طرف
represent
نمایندگی داشتن از طرف
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
to sit for a province
نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
residentship
نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
vetoing
حق و اختیار
authorisations
اختیار
mandate
اختیار
at the d. of
به اختیار
wills
اختیار
control
اختیار
unconsciously
بی اختیار
authorization
اختیار
vetoes
حق و اختیار
vetoed
حق و اختیار
mandated
اختیار
mandates
اختیار
mandating
اختیار
unconscious
بی اختیار
controls
اختیار
free will
اختیار
veto
حق و اختیار
warranted
اختیار
voluntariness
اختیار
option
اختیار
involuntarily
بی اختیار
willed
اختیار
will
اختیار
warrants
اختیار
warranting
اختیار
warrant
اختیار
freedom of the will
اختیار
incoercible
بی اختیار
liberty
اختیار
spontaneous generation
بی اختیار
liberties
اختیار
controlling
اختیار
options
اختیار
credential
اختیار
involuntary
بی اختیار
attribution
اختیار
clearance
اختیار
spontaneous
بی اختیار
authority
اختیار
tests
اختیار
tested
اختیار
test
اختیار
letter of attorney
اختیار نامه
power of attorney
اختیار نامه
power of authority
اختیار نامه
power of procuration
اختیار نامه
in the saddle
صاحب اختیار
warrant of attorney
اختیار نامه
governments
عقل اختیار
enabling
اختیار دادن
enables
اختیار دادن
enabled
اختیار دادن
enable
اختیار دادن
full power of attorney
اختیار نامه
fire at will
اتش به اختیار
to follow a profession
پیشهای را اختیار
to be a master of
در اختیار خودداشتن
the optio to accept or reject
اختیار قبول یا رد
to make one's option
اختیار کردن
will adjust
اتش به اختیار
jurisdiction
اختیار قانونی
invested with power
دارای اختیار
jurisdication
اختیار قانونی
seller's option
اختیار فروشنده
certificate of authority
اختیار نامه
fix on
اختیار کردن
options
اختیار معامله
carte blanche
اختیار تام
authorise
اختیار دادن
powers
اقتدار و اختیار
adopted
اختیار شده
empowers
اختیار دادن
powering
اقتدار و اختیار
authorizations
اختیار اجازه
option
اختیار معامله
absolute authortity
اختیار مطلق
powered
اقتدار و اختیار
Delegation of Authority
تفویض اختیار
carte blanche
اختیار نامحدود
power
اقتدار و اختیار
body english
چرخش بی اختیار
empowering
اختیار دادن
at the mercy of
در اختیار دستخوش
as you wish
به اختیار شماست
empower
اختیار دادن
empowered
اختیار دادن
commander's call
در اختیار فرماندهی
cartle blanche
اختیار نامحدود
adoption
اختیار اتخاذ
government
عقل اختیار
adopter
اختیار کننده
cart blanche
اختیار نامحدود
peers of iveland
بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
peers of scotland
بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
option
اختیار خریدیا فروش
to have the run of a house
اختیار خانهای را داشتن
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
options
اختیار خریدیا فروش
plenipotent
دارای اختیار مطلق
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
plenipotentiary
دارای اختیار تام
ship will adjust
ناو اتش به اختیار
lock option
اختیار کاربرد قفل
plenipotentiaries
دارای اختیار تام
to rule the roast
اختیار داری کردن
run the show
اختیار داری کردن
discretionally
مطابق میل و اختیار
catching
در اختیار گرفتن توپ
invested with power
اختیار داده شده
spontaneously
به طیب خاطر بی اختیار
commander's call
ساعات در اختیار فرماندهی
To authorize someone.
به کسی اختیار دادن
fire at will
اتش به اختیار خود
magisterial
مطلق دارای اختیار
he wept involuntarily
بی اختیار گریه کرد
accredit
معتبر ساختن اختیار دادن
local option
اختیار تعیین چیزی درمحل
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is beyond my authority(control).
اینکار از اختیار من خارج است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com