Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
option
اختیار خریدیا فروش
options
اختیار خریدیا فروش
Other Matches
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
weapons free
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
furrier
خز فروش پوست فروش
furriers
خز فروش پوست فروش
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
vetoed
حق و اختیار
veto
حق و اختیار
freedom of the will
اختیار
vetoes
حق و اختیار
authority
اختیار
voluntariness
اختیار
options
اختیار
spontaneous generation
بی اختیار
authorization
اختیار
authorisations
اختیار
spontaneous
بی اختیار
option
اختیار
vetoing
حق و اختیار
attribution
اختیار
at the d. of
به اختیار
involuntary
بی اختیار
control
اختیار
liberties
اختیار
liberty
اختیار
involuntarily
بی اختیار
controls
اختیار
warrant
اختیار
warranted
اختیار
warranting
اختیار
warrants
اختیار
will
اختیار
credential
اختیار
willed
اختیار
wills
اختیار
controlling
اختیار
mandate
اختیار
incoercible
بی اختیار
unconscious
بی اختیار
clearance
اختیار
free will
اختیار
tests
اختیار
tested
اختیار
unconsciously
بی اختیار
test
اختیار
mandates
اختیار
mandating
اختیار
mandated
اختیار
the optio to accept or reject
اختیار قبول یا رد
to be a master of
در اختیار خودداشتن
authorise
اختیار دادن
to follow a profession
پیشهای را اختیار
cartle blanche
اختیار نامحدود
cart blanche
اختیار نامحدود
to make one's option
اختیار کردن
will adjust
اتش به اختیار
options
اختیار معامله
body english
چرخش بی اختیار
in the saddle
صاحب اختیار
option
اختیار معامله
invested with power
دارای اختیار
jurisdication
اختیار قانونی
Delegation of Authority
تفویض اختیار
power
اقتدار و اختیار
powered
اقتدار و اختیار
powering
اقتدار و اختیار
powers
اقتدار و اختیار
certificate of authority
اختیار نامه
government
عقل اختیار
governments
عقل اختیار
jurisdiction
اختیار قانونی
full power of attorney
اختیار نامه
letter of attorney
اختیار نامه
enable
اختیار دادن
enabled
اختیار دادن
enables
اختیار دادن
enabling
اختیار دادن
empowers
اختیار دادن
warrant of attorney
اختیار نامه
power of procuration
اختیار نامه
power of authority
اختیار نامه
power of attorney
اختیار نامه
empowering
اختیار دادن
empowered
اختیار دادن
fire at will
اتش به اختیار
as you wish
به اختیار شماست
absolute authortity
اختیار مطلق
adopter
اختیار کننده
seller's option
اختیار فروشنده
adoption
اختیار اتخاذ
at the mercy of
در اختیار دستخوش
authorizations
اختیار اجازه
fix on
اختیار کردن
commander's call
در اختیار فرماندهی
empower
اختیار دادن
adopted
اختیار شده
carte blanche
اختیار نامحدود
carte blanche
اختیار تام
run the show
اختیار داری کردن
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
invested with power
اختیار داده شده
plenipotentiary
دارای اختیار تام
magisterial
مطلق دارای اختیار
plenipotentiaries
دارای اختیار تام
plenipotent
دارای اختیار مطلق
fire at will
اتش به اختیار خود
discretionally
مطابق میل و اختیار
commander's call
ساعات در اختیار فرماندهی
catching
در اختیار گرفتن توپ
to have the run of a house
اختیار خانهای را داشتن
he wept involuntarily
بی اختیار گریه کرد
spontaneously
به طیب خاطر بی اختیار
to rule the roast
اختیار داری کردن
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
lock option
اختیار کاربرد قفل
ship will adjust
ناو اتش به اختیار
To authorize someone.
به کسی اختیار دادن
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
authorize
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
اختیار دادن تصویب کردن
local option
اختیار تعیین محل معینی
local option
اختیار تعیین چیزی درمحل
authorises
اختیار دادن تصویب کردن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
delegation of authority
دادن اختیار انجام عمل
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
visitatorial
وابسته به یادارای اختیار بازرسی
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
authorizes
اختیار دادن تصویب کردن
accredits
معتبر ساختن اختیار دادن
It is beyond my authority(control).
اینکار از اختیار من خارج است
bureaus
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
to run the show
در کاری اختیار داری کردن
accrediting
معتبر ساختن اختیار دادن
accredit
معتبر ساختن اختیار دادن
authorizing
اختیار دادن تصویب کردن
bureau
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
plenipotentiaries
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to delegate one's authority to somebody
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
plenipotentiary
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
suzerain
اختیار دار کشور حکومت مطلقه
to put something at somebody's disposal
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
I'll be happy to help
[assist]
you.
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
unprompted
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
fiefdom
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
as your please
هر طور میل شما است اختیار با شماست
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
to delegate one's powers to somebody
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
seller's market
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investor
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
adjunct register
ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
DD/D
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
turnover
فروش
sell
فروش
selling
فروش
retailer
تک فروش
sells
فروش
turnover
کل فروش
vendition
فروش
iceman
یخ فروش
sales
فروش
offtake
فروش
sale
فروش
taverner
می فروش
marketing
فروش
hosier
جوراب فروش
proforma
سیاهه فروش
pride ful
جاه فروش
herborist
گیاه فروش
hucksterer
خرده فروش
credit sale
فروش غیرنقدی
herbist
گیاه فروش
retail dealer
جزئی فروش
haught
جاه فروش
pieman
کلوچه فروش
perfumer
عطر فروش
peltmonger
پوست فروش
pedagogical
علم فروش
crier
دست فروش
linen draper
کتان فروش
cutler
کارد فروش
d. in second hand goods
دست فروش
iron monger
اهن فروش
retail dealer
خرده فروش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com