English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (3 milliseconds)
English Persian
certificate of authority اختیار نامه
full power of attorney اختیار نامه
letter of attorney اختیار نامه
power of attorney اختیار نامه
power of authority اختیار نامه
power of procuration اختیار نامه
warrant of attorney اختیار نامه
Other Matches
weapons free جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libels هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling هجو نامه یا توهین نامه افترا
affidavits شهادت نامه قسم نامه
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
certificate رضایت نامه شهادت نامه
credential گواهی نامه اعتبار نامه
certificates رضایت نامه شهادت نامه
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
voluntariness اختیار
spontaneous generation بی اختیار
wills اختیار
willed اختیار
options اختیار
spontaneous بی اختیار
at the d. of به اختیار
attribution اختیار
will اختیار
warrants اختیار
mandating اختیار
unconscious بی اختیار
free will اختیار
veto حق و اختیار
vetoed حق و اختیار
vetoes حق و اختیار
vetoing حق و اختیار
option اختیار
mandates اختیار
mandated اختیار
mandate اختیار
warranting اختیار
warranted اختیار
warrant اختیار
involuntary بی اختیار
involuntarily بی اختیار
liberty اختیار
liberties اختیار
control اختیار
controlling اختیار
controls اختیار
unconsciously بی اختیار
authorisations اختیار
test اختیار
credential اختیار
clearance اختیار
incoercible بی اختیار
tests اختیار
tested اختیار
authorization اختیار
authority اختیار
freedom of the will اختیار
authorise اختیار دادن
powers اقتدار و اختیار
empowers اختیار دادن
at the mercy of در اختیار دستخوش
powering اقتدار و اختیار
powered اقتدار و اختیار
adopter اختیار کننده
absolute authortity اختیار مطلق
options اختیار معامله
power اقتدار و اختیار
cartle blanche اختیار نامحدود
commander's call در اختیار فرماندهی
option اختیار معامله
Delegation of Authority تفویض اختیار
adoption اختیار اتخاذ
empower اختیار دادن
empowered اختیار دادن
empowering اختیار دادن
enable اختیار دادن
enabled اختیار دادن
enables اختیار دادن
enabling اختیار دادن
cart blanche اختیار نامحدود
fire at will اتش به اختیار
jurisdication اختیار قانونی
governments عقل اختیار
carte blanche اختیار نامحدود
government عقل اختیار
to make one's option اختیار کردن
jurisdiction اختیار قانونی
to follow a profession پیشهای را اختیار
the optio to accept or reject اختیار قبول یا رد
will adjust اتش به اختیار
invested with power دارای اختیار
carte blanche اختیار تام
fix on اختیار کردن
authorizations اختیار اجازه
in the saddle صاحب اختیار
to be a master of در اختیار خودداشتن
as you wish به اختیار شماست
seller's option اختیار فروشنده
body english چرخش بی اختیار
adopted اختیار شده
plenipotentiary دارای اختیار تام
options اختیار خریدیا فروش
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
ship will adjust ناو اتش به اختیار
plenipotentiaries دارای اختیار تام
plenipotent دارای اختیار مطلق
take over in charge تحت اختیار دراوردن
To authorize someone. به کسی اختیار دادن
discretionally مطابق میل و اختیار
invested with power اختیار داده شده
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
to rule the roast اختیار داری کردن
to have the run of a house اختیار خانهای را داشتن
run the show اختیار داری کردن
he wept involuntarily بی اختیار گریه کرد
lock option اختیار کاربرد قفل
fire at will اتش به اختیار خود
option اختیار خریدیا فروش
magisterial مطلق دارای اختیار
catching در اختیار گرفتن توپ
spontaneously به طیب خاطر بی اختیار
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
accredits معتبر ساختن اختیار دادن
It is beyond my authority(control). اینکار از اختیار من خارج است
authorising اختیار دادن تصویب کردن
local option اختیار تعیین چیزی درمحل
accredit معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting معتبر ساختن اختیار دادن
delegation of authority دادن اختیار انجام عمل
local option اختیار تعیین محل معینی
visitatorial وابسته به یادارای اختیار بازرسی
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
bureau ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureaus ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
authorizes اختیار دادن تصویب کردن
Dont mention it . You are welcome. اختیار دارید (درمقام تعارف )
authorize اختیار دادن تصویب کردن
authorizing اختیار دادن تصویب کردن
authorises اختیار دادن تصویب کردن
to run the show در کاری اختیار داری کردن
plenipotentiaries تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to empower somebody to do something اختیار دادن به کسی برای کاری
to delegate one's authority to somebody به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
to put something at somebody's disposal چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
plenipotentiary تام الاختیار دارای اختیار مطلق
suzerain اختیار دار کشور حکومت مطلقه
unprompted ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
as your please هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdoms هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdom هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
When drink enters, wisdom departs. <proverb> آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
to delegate one's powers to somebody اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
investor کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
seller's market بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
adjunct register ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
DD/D نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
epistle نامه
epistles نامه
manifests نامه
breve نامه
post boy نامه بر
manifesting نامه
manifested نامه
carrier نامه بر
carriers نامه بر
letter نامه
letters نامه
manifest نامه
correspoundence نامه ها
letter of a اطلاع نامه
letter of recommendation سفارش نامه
letter of indemnity ضمانت نامه
letter of invitation دعوت نامه
power of procuration اجازه نامه
letter of introduction معرفی نامه
letter of indemnity غرامت نامه
letter of recommendation توصیه نامه
memorandum of understanding تفاهم نامه
packet boat کشتی نامه بر
passionary شهادت نامه
passionary مصیبت نامه
pigeongram نامه کبوتر
power of attorney اجازه نامه
full power of attorney اجازه نامه
certificate of authority اجازه نامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com