Dictiornary-Farsi | اخراج از خدمت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (10 milliseconds)

English	Persian
dismissal	اخراج از خدمت
dismissals	اخراج از خدمت
bad conduct discharge	اخراج از خدمت


Search result with all words

discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
Other Matches

careered	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career	شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
duty assignment	واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
outed	اخراج کردن اخراج شدن
out-	اخراج کردن اخراج شدن
red card	علامت اخراج اخراج بازیگر
out	اخراج کردن اخراج شدن
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
wait on	خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait upon	پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
eviction	اخراج
extrusion	اخراج
disqualified	اخراج
foul out	اخراج
disqualifies	اخراج
evictions	اخراج
disqualify	اخراج
disqualifying	اخراج
lay off	اخراج
out lawry	اخراج
expulsion	اخراج
deports	اخراج
dismissal	اخراج
firing	اخراج
deported	اخراج
deport	اخراج
expulsions	اخراج
ouster	اخراج
rustication	اخراج
deporting	اخراج
banishment	اخراج
exclusion	اخراج
dislodgement	اخراج
the boot	اخراج
deposal	اخراج
dismissals	اخراج
ejection	اخراج
deportation	اخراج
evacuation	اخراج
excomminucation	اخراج
send-offs	اخراج بازیگر
dismissal	اخراج از شغل
deportee	اخراج شده
cans	اخراج کردن
suspension	اخراج موقت
canning	اخراج کردن
suspensions	اخراج موقت
dismissal	انفصال اخراج
can	اخراج کردن
deportees	اخراج شده
avaunt	دستور اخراج
eviction	اخراج کردن
expellable	قابل اخراج
expelling	اخراج کردن
expels	اخراج کردن
exorcise	اخراج کردن
excommunicable	سزاوارتکفیریا اخراج
expel	اخراج کردن
dismission	انفصال اخراج
expelled	اخراج کردن
dismissals	اخراج از شغل
dismissals	انفصال اخراج
cast out	اخراج کردن
outed	اخراج بازیگر
brush off	اخراج بی ادبانه
evictions	اخراج کردن
send-off	اخراج بازیگر
clearing out [of a place]	اخراج [از مکانی]
walking papers <idiom>	برگه اخراج
swapped	اخراج کردن
let go <idiom>	اخراج شدن
give someone the ax <idiom>	اخراج شدن
get the ax <idiom>	اخراج شدن
deportation	اخراج از کشور
oust	اخراج کردن
ousted	اخراج کردن
to expel [from]	اخراج کردن [از]
swap	اخراج کردن
swaps	اخراج کردن
swopped	اخراج کردن
swopping	اخراج کردن
swops	اخراج کردن
ousting	اخراج کردن
ousts	اخراج کردن
reseau	اخراج اشعه
send down	اخراج کردن
expulsion	اخراج از کشور
expulsions	اخراج از کشور
out	اخراج بازیگر
out-	اخراج بازیگر
send off	اخراج بازیگر
xenelasia	اخراج بیگانگان
out with	اخراج کردن
dis-	اخراج کردن
dismissing	سوزاندن توپزن و اخراج او
ejectable	قابل دفع یا اخراج
misconduct penalty	جریمه 01 دقیقه اخراج
sacks	اخراج کردن یاشدن
sacked	اخراج کردن یاشدن
sack	اخراج کردن یاشدن
game misconduct penalty	01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
boot	اخراج چاره یافایده
pink slip <idiom>	برگه اخراج از شغل
dismisses	سوزاندن توپزن و اخراج او
dismiss	سوزاندن توپزن و اخراج او
ducked	اخراج توپزن بی امتیاز
duckings	اخراج توپزن بی امتیاز
wrongful dismissal	انفصال یا اخراج ناروا
ducks	اخراج توپزن بی امتیاز
discharges	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
rusticate	با اخراج تنبیه کردن
explusion foul	خطای منجر به اخراج
duck	اخراج توپزن بی امتیاز
minor penalty	خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
somebody's days are numbered <idiom>	از کار اخراج شدن کسی
major penalty	اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
He was deported from Iran.	اورااز ایران اخراج کردند
back azimuth method	گرای معکوس در اخراج اشعه
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.	اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
extrusive	اخراج کننده بیرون امده
evacuating	اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates	اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated	اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate	اخراج خارج کردن یا شدن
yorked	توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
pay off	با دادن مزد کامل اخراج کردن
extracts	گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
two	دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
extracting	گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted	گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extract	گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
twos	دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
on duty	سر خدمت
service	خدمت
on service	سر خدمت
offices	خدمت
sorb	خدمت
duty	خدمت
serviced	خدمت
office	خدمت
penalty time keeper	حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
They are openly seeking his being sacked.	آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
not out	توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
to get [be given] your card [British E] <idiom>	برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom>	برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
ministration	اداره خدمت
ministrant	خدمت کننده
extra duty	خدمت اضافی
exempt from duty	معاف از خدمت
in service	به خاطر خدمت
ministers	خدمت کردن
general discharge	خاتمه خدمت
half pay	حق انتظار خدمت
honorable service	خدمت با افتخار
information service	خدمت اطلاعاتی
minister	خدمت کردن
service cap	کلاه خدمت
on duty	درحین خدمت
active service	خدمت کادرثابت
casket	کلاه خدمت
draft	به خدمت فراخواندن
caskets	کلاه خدمت
to wait	خدمت رسیدن
veteran service	خدمت سربازی
while on duty	حین خدمت
au pair	خدمت تهاتری
au pairs	خدمت تهاتری
drafts	به خدمت فراخواندن
drafted	به خدمت فراخواندن
shore duty	خدمت ساحل
shipmate	هم خدمت درناو
one's service	خدمت یکسره
desertion	فرار از خدمت
desertion	ترک خدمت
personal service	خدمت شخصی
public service	خدمت بجامعه
ready for duty	اماده خدمت
record of service	سابقه خدمت
servants	پیش خدمت
servant	پیش خدمت
sea duty	خدمت دریا
service calls	شیپور خدمت
service contract	قرارداد خدمت
service medal	نشان خدمت
service obligation	تضمین خدمت
service stairs	پلکان خدمت
service uniform	اونیفرم خدمت
served	خدمت کردن به
serves	خدمت کردن به
served	در خدمت بودن
serves	خدمت کردن
serves	در خدمت بودن
military service	خدمت نظامی
carded for record	از خدمت صف معاف
active federal service	خدمت کادر