English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
Other Matches
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
out اخراج کردن اخراج شدن
outed اخراج کردن اخراج شدن
red card علامت اخراج اخراج بازیگر
out- اخراج کردن اخراج شدن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Moral decadence . فساد اخلاق
dismissal اخراج
lay off اخراج
dismissals اخراج
disqualify اخراج
exclusion اخراج
disqualified اخراج
out lawry اخراج
disqualifies اخراج
the boot اخراج
rustication اخراج
disqualifying اخراج
eviction اخراج
evictions اخراج
excomminucation اخراج
ejection اخراج
deports اخراج
dislodgement اخراج
firing اخراج
deposal اخراج
banishment اخراج
deporting اخراج
deported اخراج
deport اخراج
expulsions اخراج
expulsion اخراج
deportation اخراج
extrusion اخراج
ouster اخراج
foul out اخراج
evacuation اخراج
out اخراج بازیگر
expulsion اخراج از کشور
expulsions اخراج از کشور
dismissal اخراج از خدمت
send-off اخراج بازیگر
send-offs اخراج بازیگر
out- اخراج بازیگر
outed اخراج بازیگر
xenelasia اخراج بیگانگان
send off اخراج بازیگر
dis- اخراج کردن
send down اخراج کردن
dismissal انفصال اخراج
dismissal اخراج از شغل
expellable قابل اخراج
exorcise اخراج کردن
dismission انفصال اخراج
can اخراج کردن
canning اخراج کردن
cans اخراج کردن
cast out اخراج کردن
brush off اخراج بی ادبانه
bad conduct discharge اخراج از خدمت
avaunt دستور اخراج
deportees اخراج شده
suspensions اخراج موقت
suspension اخراج موقت
excommunicable سزاوارتکفیریا اخراج
dismissals اخراج از خدمت
dismissals انفصال اخراج
dismissals اخراج از شغل
out with اخراج کردن
reseau اخراج اشعه
eviction اخراج کردن
evictions اخراج کردن
expel اخراج کردن
expelled اخراج کردن
expelling اخراج کردن
expels اخراج کردن
deportee اخراج شده
ousts اخراج کردن
walking papers <idiom> برگه اخراج
let go <idiom> اخراج شدن
clearing out [of a place] اخراج [از مکانی]
swops اخراج کردن
swopping اخراج کردن
swopped اخراج کردن
swaps اخراج کردن
swap اخراج کردن
swapped اخراج کردن
give someone the ax <idiom> اخراج شدن
to expel [from] اخراج کردن [از]
oust اخراج کردن
ousted اخراج کردن
ousting اخراج کردن
get the ax <idiom> اخراج شدن
deportation اخراج از کشور
dismisses سوزاندن توپزن و اخراج او
dismissing سوزاندن توپزن و اخراج او
sacks اخراج کردن یاشدن
sack اخراج کردن یاشدن
rusticate با اخراج تنبیه کردن
game misconduct penalty 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
misconduct penalty جریمه 01 دقیقه اخراج
explusion foul خطای منجر به اخراج
dismiss سوزاندن توپزن و اخراج او
ejectable قابل دفع یا اخراج
discharges اخراج تخلیه الکتریکی
wrongful dismissal انفصال یا اخراج ناروا
discharge اخراج تخلیه الکتریکی
duck اخراج توپزن بی امتیاز
ducked اخراج توپزن بی امتیاز
duckings اخراج توپزن بی امتیاز
ducks اخراج توپزن بی امتیاز
boot اخراج چاره یافایده
sacked اخراج کردن یاشدن
pink slip <idiom> برگه اخراج از شغل
minor penalty خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
major penalty اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
somebody's days are numbered <idiom> از کار اخراج شدن کسی
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
extrusive اخراج کننده بیرون امده
yorked توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
discharges اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
pay off با دادن مزد کامل اخراج کردن
extract گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
discharge اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
extracted گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] your card [British E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
penalty time keeper حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
They are openly seeking his being sacked. آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
not out توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
man down بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
outed مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
out- مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
expellee افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
deportee محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportees محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
banishing اخراج بلد کردن دور کردن
throw out <idiom> اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
run out <idiom> به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
To dismiss (discharge) someone. کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
banish اخراج بلد کردن دور کردن
banished اخراج بلد کردن دور کردن
banishes اخراج بلد کردن دور کردن
extraction عمل اخراج در عمل سلاح
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
moralistic وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
corrsion فساد تدریجی فساد
vice [immorality] فساد
guilty pleasure فساد
decaying فساد
corruption فساد
debauchment فساد
decayed فساد
vitiation فساد
vileness فساد
decay فساد
pus فساد
depravement فساد
degeneration فساد
invalidity فساد
immorality فساد
corruptness فساد
cottuptness فساد
turpitude فساد
decadency فساد
depravation فساد
festers فساد
decadence فساد
degeneracy فساد
pyosis فساد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com