Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
discharge
اخراج تخلیه الکتریکی
discharges
اخراج تخلیه الکتریکی
Other Matches
discharges
تخلیه الکتریکی
electric discharge
تخلیه الکتریکی
discharge
تخلیه الکتریکی
corona discharge
تخلیه الکتریکی
luminous discharge lamp
لامپ تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp
لامپ تخلیه الکتریکی
total discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
discharge tube
لامپ تخلیه الکتریکی
[فیزیک]
gas-filled tube
لامپ تخلیه الکتریکی
[فیزیک]
flashover
تخلیه الکتریکی غیر عادی صاعقه
deep discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
corona discharge
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
carbon tracking
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
coronas
تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
corona
تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
cargo outturn message
پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
out-
اخراج کردن اخراج شدن
red card
علامت اخراج اخراج بازیگر
out
اخراج کردن اخراج شدن
outed
اخراج کردن اخراج شدن
evacuation
تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
undesireable discharge
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
clearing
تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings
تخلیه محل تخلیه بیماران
electrostatic
ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
PSU
مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
electrical and otherwise
الکتریکی و غیر الکتریکی
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
cargo outturn report
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
deportation
اخراج
disqualified
اخراج
disqualifying
اخراج
dislodgement
اخراج
disqualify
اخراج
exclusion
اخراج
disqualifies
اخراج
banishment
اخراج
foul out
اخراج
ejection
اخراج
extrusion
اخراج
rustication
اخراج
evictions
اخراج
evacuation
اخراج
excomminucation
اخراج
lay off
اخراج
eviction
اخراج
ouster
اخراج
out lawry
اخراج
the boot
اخراج
dismissals
اخراج
deposal
اخراج
expulsion
اخراج
dismissal
اخراج
deports
اخراج
deporting
اخراج
expulsions
اخراج
deported
اخراج
deport
اخراج
firing
اخراج
canning
اخراج کردن
suspensions
اخراج موقت
cast out
اخراج کردن
send-offs
اخراج بازیگر
send-off
اخراج بازیگر
out-
اخراج بازیگر
can
اخراج کردن
deportee
اخراج شده
out
اخراج بازیگر
send off
اخراج بازیگر
brush off
اخراج بی ادبانه
outed
اخراج بازیگر
eviction
اخراج کردن
expulsions
اخراج از کشور
avaunt
دستور اخراج
ousts
اخراج کردن
ousting
اخراج کردن
ousted
اخراج کردن
dismission
انفصال اخراج
oust
اخراج کردن
deportees
اخراج شده
deportation
اخراج از کشور
dismissals
اخراج از شغل
dismissals
انفصال اخراج
bad conduct discharge
اخراج از خدمت
expellable
قابل اخراج
exorcise
اخراج کردن
expulsion
اخراج از کشور
dismissal
اخراج از خدمت
dismissal
انفصال اخراج
excommunicable
سزاوارتکفیریا اخراج
suspension
اخراج موقت
dismissal
اخراج از شغل
cans
اخراج کردن
dis-
اخراج کردن
dismissals
اخراج از خدمت
get the ax
<idiom>
اخراج شدن
reseau
اخراج اشعه
expels
اخراج کردن
expelling
اخراج کردن
send down
اخراج کردن
evictions
اخراج کردن
expelled
اخراج کردن
expel
اخراج کردن
walking papers
<idiom>
برگه اخراج
xenelasia
اخراج بیگانگان
let go
<idiom>
اخراج شدن
give someone the ax
<idiom>
اخراج شدن
swops
اخراج کردن
to expel
[from]
اخراج کردن
[از]
clearing out
[of a place]
اخراج
[از مکانی]
swap
اخراج کردن
out with
اخراج کردن
swopping
اخراج کردن
swopped
اخراج کردن
swaps
اخراج کردن
swapped
اخراج کردن
gas electric generating set
مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
misconduct penalty
جریمه 01 دقیقه اخراج
boot
اخراج چاره یافایده
duck
اخراج توپزن بی امتیاز
pink slip
<idiom>
برگه اخراج از شغل
duckings
اخراج توپزن بی امتیاز
ducks
اخراج توپزن بی امتیاز
ducked
اخراج توپزن بی امتیاز
dismiss
سوزاندن توپزن و اخراج او
dismisses
سوزاندن توپزن و اخراج او
dismissing
سوزاندن توپزن و اخراج او
ejectable
قابل دفع یا اخراج
sacked
اخراج کردن یاشدن
rusticate
با اخراج تنبیه کردن
explusion foul
خطای منجر به اخراج
sacks
اخراج کردن یاشدن
wrongful dismissal
انفصال یا اخراج ناروا
sack
اخراج کردن یاشدن
game misconduct penalty
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
back azimuth method
گرای معکوس در اخراج اشعه
evacuate
اخراج خارج کردن یا شدن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
evacuating
اخراج خارج کردن یا شدن
extrusive
اخراج کننده بیرون امده
major penalty
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
minor penalty
خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
evacuates
اخراج خارج کردن یا شدن
bad conduct discharge
اخراج به علت عدم صلاحیت
He was deported from Iran.
اورااز ایران اخراج کردند
somebody's days are numbered
<idiom>
از کار اخراج شدن کسی
evacuated
اخراج خارج کردن یا شدن
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
discharge without honor
اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
pay off
با دادن مزد کامل اخراج کردن
extracting
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharge
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
yorked
توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
extract
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharges
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
extracted
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
to get
[be given]
the pink slip
[American E]
<idiom>
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
to get
[be given]
your card
[British E]
<idiom>
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
They are openly seeking his being sacked.
آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
penalty time keeper
حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
not out
توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
to discharge someone without honor
[from the army]
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
disqualifications
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
innings
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
exclusion
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualification
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
discharged
تخلیه
depletion
تخلیه
evacuates
تخلیه
stripping
تخلیه
evacuate
تخلیه
evacuated
تخلیه
discharge
تخلیه
landing, storage, delivery
تخلیه
emptying
تخلیه
unloading
تخلیه
evacuating
تخلیه
exhausts
تخلیه
LSD
تخلیه
exhaust
تخلیه
discharges
تخلیه
evacuation
تخلیه
disembarkation
تخلیه
unstuffing
تخلیه
man down
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
unloaded
تخلیه کردن
vacate
تخلیه کردن
vacated
تخلیه کردن
brush discharge
تخلیه جارویی
bank sluice
دریچه تخلیه
vacates
تخلیه کردن
evacuates
تخلیه کردن
unloads
تخلیه کردن
battlefield evacuation
تخلیه پزشکی
evacuating
تخلیه کردن
vacating
تخلیه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com