Dictiornary-Farsi | اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.	اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود


Other Matches

provided	درصورتیکه
wheras	درصورتیکه
in the event that	درصورتیکه
In the event I do not come.	درصورتیکه نیابم ؟( نیامدم )
out	اخراج کردن اخراج شدن
outed	اخراج کردن اخراج شدن
red card	علامت اخراج اخراج بازیگر
out-	اخراج کردن اخراج شدن
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
pure of guilt	بی گناه
misdemeanours	گناه
offense,etc	گناه
offense	گناه
fault	گناه
faulted	گناه
faults	گناه
transgression	گناه
irreproachable	بی گناه
offenceless	بی گناه
misdemeanour	گناه
crime	گناه
offenses	گناه
offence	گناه
sinless	بی گناه
sackless	بی گناه
guilt	گناه
guiltless	بی گناه
vice	گناه
vice-	گناه
vices	گناه
vises	گناه
misdemeanors	گناه
reproachless	بی گناه
delict	گناه
sinned	گناه
deep dyed	گناه
sin	گناه
cleanhanded	بی گناه
blameless	بی گناه
niet culpable	بی گناه
sinning	گناه
misdemeanor	گناه
irreprehensible	بی گناه
to perpetrate a crime	گناه کردن
misdeeds	جرم گناه
remission	عذر گناه
hamartophobia	گناه هراسی
misdeed	جرم گناه
resipiscence	اقرار به گناه
venial	گناه صغیر
peccatophobia	گناه هراسی
resipiscent	معترف به گناه
sin of the f.	گناه جسم
crime	گناه کردن
venial sin	گناه صغیره
deadly sin	گناه کبیره
guilt feeling	احساس گناه
blames	اشتباه گناه
blaming	اشتباه گناه
sinning	گناه ورزیدن
erring	گناه کار
blame	اشتباه گناه
absolution	آمرزش گناه
blamed	اشتباه گناه
irreprovable	بی گناه رد نکردنی
transgression	خطا گناه
sin	گناه ورزیدن
peccabillo	گناه کوچک
sinned	گناه ورزیدن
mortal sin	گناه کبیره
to sin agaist god	بخدا گناه ورزیدن
capital offence or crime	گناه مستوجب اعدام
incestuously	با گناه نزدیکی بمحارم
besetting sin	گناه دست برندار
i am shaped in sin	در گناه سرشته شده ام
to purify from sin	از گناه پاک کردن
d.sin	گناه بزرگ عمدی
pardoner	کشیش امرزنده گناه
in flagrant delict	درعین ارتکاب گناه
impenitently	بالجاجت در گناه کاری
impemitently	بااصرار در گناه کاری
i may thank myself	گناه از خودم است
incendiary crime	گناه اتش انگیزی
of malice prepense	با قصد ارتکاب گناه
the f.of adem	گناه یا انحراف ادم
guilt	گناه مجرمیت محکومیت
a guilty conscience [about]	وجدان با گناه [بخاطر]
puratorial	پاک کننده گناه کفارهای
original sin	نخستین گناه ادم ابوالبشر
sin of omission	گناه فروگذاری از انجام امری
salvationism	اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
own up <idiom>	گناه رابه گردن گرفتن
absolved	کسی را از گناه بری کردن
absolving	کسی را از گناه بری کردن
absolves	کسی را از گناه بری کردن
absolve	کسی را از گناه بری کردن
to acknowledge your own guilt [culpability]	به گناه خود اقرار کردن
to purify from sin	از قید گناه ازاد کردن
infallible	مصون از خطا منزه از گناه
capital	گناه مستوجب اعدام سرمایه
to perpetrate a crime	گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
i insist on his innocence	جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent	جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy eyed	معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed	معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability	ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
conscience-stricken	دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
foul out	اخراج
disqualify	اخراج
ouster	اخراج
disqualifying	اخراج
lay off	اخراج
eviction	اخراج
the boot	اخراج
deportation	اخراج
banishment	اخراج
expulsion	اخراج
deposal	اخراج
extrusion	اخراج
dismissals	اخراج
disqualified	اخراج
disqualifies	اخراج
excomminucation	اخراج
ejection	اخراج
dislodgement	اخراج
evacuation	اخراج
deports	اخراج
deport	اخراج
deported	اخراج
deporting	اخراج
dismissal	اخراج
out lawry	اخراج
rustication	اخراج
expulsions	اخراج
evictions	اخراج
firing	اخراج
exclusion	اخراج
impenitence	سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt	ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
She is more culpable than the others.	او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
walking papers <idiom>	برگه اخراج
xenelasia	اخراج بیگانگان
clearing out [of a place]	اخراج [از مکانی]
reseau	اخراج اشعه
get the ax <idiom>	اخراج شدن
give someone the ax <idiom>	اخراج شدن
dis-	اخراج کردن
to expel [from]	اخراج کردن [از]
let go <idiom>	اخراج شدن
send down	اخراج کردن
out with	اخراج کردن
expels	اخراج کردن
can	اخراج کردن
canning	اخراج کردن
cans	اخراج کردن
deportee	اخراج شده
send-off	اخراج بازیگر
send off	اخراج بازیگر
deportees	اخراج شده
outed	اخراج بازیگر
send-offs	اخراج بازیگر
dismissal	اخراج از خدمت
suspension	اخراج موقت
dismissal	انفصال اخراج
expelling	اخراج کردن
expelled	اخراج کردن
expel	اخراج کردن
evictions	اخراج کردن
eviction	اخراج کردن
dismissals	اخراج از شغل
dismissals	انفصال اخراج
dismissals	اخراج از خدمت
dismissal	اخراج از شغل
avaunt	دستور اخراج
out	اخراج بازیگر
swops	اخراج کردن
swopping	اخراج کردن
dismission	انفصال اخراج
swopped	اخراج کردن
excommunicable	سزاوارتکفیریا اخراج
exorcise	اخراج کردن
expellable	قابل اخراج
swaps	اخراج کردن
swapped	اخراج کردن
swap	اخراج کردن
cast out	اخراج کردن
deportation	اخراج از کشور
expulsions	اخراج از کشور
expulsion	اخراج از کشور
ousts	اخراج کردن
ousting	اخراج کردن
out-	اخراج بازیگر
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
ousted	اخراج کردن
oust	اخراج کردن
brush off	اخراج بی ادبانه
suspensions	اخراج موقت
king's evidence	گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance	تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه