English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
suspension اخراج موقت
suspensions اخراج موقت
Search result with all words
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
Other Matches
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
out اخراج کردن اخراج شدن
red card علامت اخراج اخراج بازیگر
out- اخراج کردن اخراج شدن
outed اخراج کردن اخراج شدن
protempore موقت شاغل مقامی بطور موقت
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
dislodgement اخراج
deportation اخراج
banishment اخراج
expulsions اخراج
disqualifies اخراج
expulsion اخراج
exclusion اخراج
the boot اخراج
evacuation اخراج
lay off اخراج
evictions اخراج
eviction اخراج
disqualifying اخراج
disqualify اخراج
disqualified اخراج
rustication اخراج
ouster اخراج
deposal اخراج
out lawry اخراج
deport اخراج
foul out اخراج
dismissal اخراج
extrusion اخراج
ejection اخراج
excomminucation اخراج
deported اخراج
deporting اخراج
deports اخراج
firing اخراج
dismissals اخراج
send down اخراج کردن
reseau اخراج اشعه
expulsion اخراج از کشور
dismissal اخراج از خدمت
dismissal انفصال اخراج
expulsions اخراج از کشور
eviction اخراج کردن
dismissal اخراج از شغل
dismissals اخراج از خدمت
dismissals انفصال اخراج
brush off اخراج بی ادبانه
send-off اخراج بازیگر
ousts اخراج کردن
ousting اخراج کردن
out- اخراج بازیگر
ousted اخراج کردن
oust اخراج کردن
outed اخراج بازیگر
dismissals اخراج از شغل
dismission انفصال اخراج
deportation اخراج از کشور
send off اخراج بازیگر
send-offs اخراج بازیگر
expellable قابل اخراج
exorcise اخراج کردن
out with اخراج کردن
excommunicable سزاوارتکفیریا اخراج
cast out اخراج کردن
out اخراج بازیگر
let go <idiom> اخراج شدن
swopping اخراج کردن
swops اخراج کردن
dis- اخراج کردن
can اخراج کردن
cans اخراج کردن
deportees اخراج شده
canning اخراج کردن
walking papers <idiom> برگه اخراج
get the ax <idiom> اخراج شدن
give someone the ax <idiom> اخراج شدن
swopped اخراج کردن
bad conduct discharge اخراج از خدمت
expelling اخراج کردن
deportee اخراج شده
expelled اخراج کردن
expel اخراج کردن
avaunt دستور اخراج
clearing out [of a place] اخراج [از مکانی]
swap اخراج کردن
xenelasia اخراج بیگانگان
to expel [from] اخراج کردن [از]
evictions اخراج کردن
swapped اخراج کردن
swaps اخراج کردن
expels اخراج کردن
ejectable قابل دفع یا اخراج
ducked اخراج توپزن بی امتیاز
duckings اخراج توپزن بی امتیاز
game misconduct penalty 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
boot اخراج چاره یافایده
ducks اخراج توپزن بی امتیاز
explusion foul خطای منجر به اخراج
duck اخراج توپزن بی امتیاز
pink slip <idiom> برگه اخراج از شغل
discharge اخراج تخلیه الکتریکی
dismisses سوزاندن توپزن و اخراج او
discharges اخراج تخلیه الکتریکی
dismiss سوزاندن توپزن و اخراج او
dismissing سوزاندن توپزن و اخراج او
misconduct penalty جریمه 01 دقیقه اخراج
rusticate با اخراج تنبیه کردن
sacks اخراج کردن یاشدن
sack اخراج کردن یاشدن
sacked اخراج کردن یاشدن
wrongful dismissal انفصال یا اخراج ناروا
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
somebody's days are numbered <idiom> از کار اخراج شدن کسی
extrusive اخراج کننده بیرون امده
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
minor penalty خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
major penalty اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
extracted گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
yorked توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
extract گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharge اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
pay off با دادن مزد کامل اخراج کردن
extracting گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharges اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
to get [be given] your card [British E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
not out توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
penalty time keeper حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
They are openly seeking his being sacked. آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
pontoon پل موقت
pontoons پل موقت
interim موقت
makeshift موقت
adhoc موقت
pro tempore موقت
pontoon bridge پل موقت
intrim موقت
provisional موقت
temporary موقت
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
timbering چوبست موقت
dazzled کوری موقت
dazzles کوری موقت
dazzling کوری موقت
temporary gauge اشل موقت
dazzle کوری موقت
x site انبار موقت
blackout بیهوشی موقت
blackouts بیهوشی موقت
brettys سنگر موقت
bretisee سنگر موقت
bretise سنگر موقت
bretesse سنگر موقت
bretex سنگر موقت
bretess سنگر موقت
ischemia کم خونی موقت
the pro tem chief رئیس موقت
bridging leon وام موقت
provisional scrip تصدیق موقت
protem موقتا موقت
charge d'affaires of the embassy کاردار موقت
coffer dam سد انحرافی موقت
cofferdam بند موقت
debarkation hospital بیمارستان موقت
detention pending trial حبس موقت
modulus vivendi قار موقت
kluged ترسیم موقت
interim plan برنامههای موقت
interim financing پرداخت موقت
drop tank تانک موقت
interim certificates گواهی موقت
bridging leon اعتبار موقت
short time duty کار موقت
suspension of arms اتش بس موقت
term insurance بیمه موقت
temporary works کارهای موقت
temporary wife زوجه موقت
temporary structures ساختمانهای موقت
temporary storage حافظه موقت
temporary storage انباره موقت
temporary road راه موقت
temporary marriage ازدواج موقت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com