English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
English Persian
sack اخراج کردن یاشدن
sacked اخراج کردن یاشدن
sacks اخراج کردن یاشدن
Other Matches
outed اخراج کردن اخراج شدن
out اخراج کردن اخراج شدن
out- اخراج کردن اخراج شدن
slackened شل کردن یاشدن
slackens شل کردن یاشدن
sprained رگ به رگ کردن یاشدن
slacken شل کردن یاشدن
spraining رگ به رگ کردن یاشدن
sprains رگ به رگ کردن یاشدن
sprain رگ به رگ کردن یاشدن
slackening شل کردن یاشدن
sponged طفیلی کردن یاشدن
slowed اهسته کردن یاشدن
slower اهسته کردن یاشدن
ripening رسیده کردن یاشدن
ripened رسیده کردن یاشدن
ripens رسیده کردن یاشدن
sponging طفیلی کردن یاشدن
ripen رسیده کردن یاشدن
slow اهسته کردن یاشدن
solidify سفت کردن یاشدن
solidifying سفت کردن یاشدن
slowest اهسته کردن یاشدن
slowing اهسته کردن یاشدن
solidified سفت کردن یاشدن
solidifies سفت کردن یاشدن
wither پژمرده کردن یاشدن
propped حائل کردن یاشدن
propping حائل کردن یاشدن
mines استخراج کردن یاشدن
mined استخراج کردن یاشدن
turn off خاموش کردن یاشدن
prop حائل کردن یاشدن
to crock up خراب کردن یاشدن
mine استخراج کردن یاشدن
slows اهسته کردن یاشدن
turn-offs خاموش کردن یاشدن
foreignize بیگانه کردن یاشدن
sponge طفیلی کردن یاشدن
turn-off خاموش کردن یاشدن
changing دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
to wear out ازپوشیدن زیادکهنه کردن یاشدن
changed دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
change دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
shelved شیب دار کردن یاشدن
shelve شیب دار کردن یاشدن
changes دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
solidifies سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidify سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidified سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
substantialize دارای وجود خارجی کردن یاشدن
winds خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
wind خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
cark بار کردن غمگین ساختن یاشدن
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
condenses منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condensing منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condense منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
red card علامت اخراج اخراج بازیگر
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
canning اخراج کردن
expelling اخراج کردن
swopping اخراج کردن
to expel [from] اخراج کردن [از]
expel اخراج کردن
out with اخراج کردن
swopped اخراج کردن
can اخراج کردن
swapped اخراج کردن
swaps اخراج کردن
swap اخراج کردن
send down اخراج کردن
expels اخراج کردن
ousts اخراج کردن
cans اخراج کردن
exorcise اخراج کردن
dis- اخراج کردن
eviction اخراج کردن
cast out اخراج کردن
ousting اخراج کردن
evictions اخراج کردن
ousted اخراج کردن
oust اخراج کردن
swops اخراج کردن
expelled اخراج کردن
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
rusticate با اخراج تنبیه کردن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
discharges اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
extracts گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extract گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharge اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
pay off با دادن مزد کامل اخراج کردن
banishes اخراج بلد کردن دور کردن
banished اخراج بلد کردن دور کردن
throw out <idiom> اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
run out <idiom> به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
To dismiss (discharge) someone. کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
banishing اخراج بلد کردن دور کردن
banish اخراج بلد کردن دور کردن
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
souse مست مست کردن یاشدن
trance مسحورکردن یاشدن
chirk شادکردن یاشدن
trances مسحورکردن یاشدن
abutted متصل بودن یاشدن
abuts متصل بودن یاشدن
abut متصل بودن یاشدن
superannuate بازنشسته دانستن یاشدن
firing اخراج
deported اخراج
foul out اخراج
lay off اخراج
ejection اخراج
rustication اخراج
expulsions اخراج
the boot اخراج
deports اخراج
deporting اخراج
deport اخراج
extrusion اخراج
excomminucation اخراج
banishment اخراج
disqualifying اخراج
evictions اخراج
dismissals اخراج
dismissal اخراج
exclusion اخراج
disqualify اخراج
evacuation اخراج
disqualifies اخراج
disqualified اخراج
out lawry اخراج
ouster اخراج
eviction اخراج
deposal اخراج
expulsion اخراج
deportation اخراج
dislodgement اخراج
expulsion اخراج از کشور
brush off اخراج بی ادبانه
outed اخراج بازیگر
clearing out [of a place] اخراج [از مکانی]
deportation اخراج از کشور
reseau اخراج اشعه
expellable قابل اخراج
expulsions اخراج از کشور
suspension اخراج موقت
deportee اخراج شده
deportees اخراج شده
avaunt دستور اخراج
bad conduct discharge اخراج از خدمت
let go <idiom> اخراج شدن
give someone the ax <idiom> اخراج شدن
get the ax <idiom> اخراج شدن
suspensions اخراج موقت
walking papers <idiom> برگه اخراج
dismission انفصال اخراج
dismissal انفصال اخراج
out اخراج بازیگر
dismissal اخراج از خدمت
send-off اخراج بازیگر
send off اخراج بازیگر
send-offs اخراج بازیگر
excommunicable سزاوارتکفیریا اخراج
dismissals اخراج از شغل
dismissals انفصال اخراج
dismissals اخراج از خدمت
dismissal اخراج از شغل
xenelasia اخراج بیگانگان
out- اخراج بازیگر
game misconduct penalty 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
discharges اخراج تخلیه الکتریکی
wrongful dismissal انفصال یا اخراج ناروا
discharge اخراج تخلیه الکتریکی
duck اخراج توپزن بی امتیاز
boot اخراج چاره یافایده
ducked اخراج توپزن بی امتیاز
ducks اخراج توپزن بی امتیاز
duckings اخراج توپزن بی امتیاز
misconduct penalty جریمه 01 دقیقه اخراج
dismissing سوزاندن توپزن و اخراج او
explusion foul خطای منجر به اخراج
dismisses سوزاندن توپزن و اخراج او
ejectable قابل دفع یا اخراج
pink slip <idiom> برگه اخراج از شغل
dismiss سوزاندن توپزن و اخراج او
minor penalty خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com