Dictiornary-Farsi | اخطار به مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
caveat subscriptor	اخطار به مشترک


Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
bidding	اخطار
prenotion	اخطار
signalled	اخطار
signaled	اخطار
signal	اخطار
monition	اخطار
noticing	اخطار
tip-off	اخطار
tip off	اخطار
notification	اخطار
premonitions	اخطار
premonition	اخطار
caveats	اخطار
caveat	اخطار
tip-offs	اخطار
notice	اخطار
notices	اخطار
noticed	اخطار
talking to	اخطار
penalties	اخطار
penalty	اخطار
warning	اخطار
talking-to	اخطار
warnings	اخطار
yello card	اخطار
warning line	خط اخطار
premonition	اخطار قبلی
points of order	اخطار نظامنامهای
point of order	اخطار نظامنامهای
denunciation	اخطار تهدیدامیز
admonishment	اخطار تنبیه
denunciations	اخطار تهدیدامیز
notify	اخطار کردن به
cited	اخطار کردن
cites	اخطار کردن
citing	اخطار کردن
forewarning	اخطار قبلی
premonitory	اخطار کننده
warner	اخطار کننده
premonitions	اخطار قبلی
notified	اخطار کردن به
cautions	اخطار کردن به
notifies	اخطار کردن به
notifiable	اخطار کردنی
cite	اخطار کردن
caveat subscriptor	اخطار به عضو
caution	اخطار کردن به
previse	اخطار کردن
cautioning	اخطار کردن به
warned	اخطار کردن به
cautions	اخطار توجه
cognizance	اخطار قانونی
until further notice	تا اخطار ثانوی
cognizance	اخطار رسمی
cautioned	اخطار توجه
warns	اخطار کردن به
caution	اخطار توجه
warn	اخطار کردن به
misfeasance	اخطار کردن
penalties	پنالتی اخطار
signaller	اخطار کننده
till further notice	تا اخطار ثانوی
caveat emptor	اخطار به خریدار
cautioned	اخطار کردن به
warning sign	علامت اخطار
caveat venditor	اخطار به فروشنده
notifying	اخطار کردن به
penalty	پنالتی اخطار
cautioning	اخطار توجه
notify someone	به کسی اخطار کردن
premonitor	از پیش اخطار کننده
premonitory	متضمن اخطار قبلی
alarmingly	اعلان خطر اخطار
alarmed	اعلان خطر اخطار
serve notice on	اخطار کتبی دادن به
short notice	اخطار کوتاه مدت
alarms	اعلان خطر اخطار
alarm	اعلان خطر اخطار
issue a warning	اخطار صادر کردن
forewarns	ازپیش اخطار کردن
at his call	بر حسب اخطار یا احضار او
at ten minutes notice	با ده دقیقه اخطار قبلی
alarum	اخطار شیپور حاضرباش
forewarned	ازپیش اخطار کردن
bleep	ایجاد صدای اخطار
forewarn	ازپیش اخطار کردن
bleeped	ایجاد صدای اخطار
bleeping	ایجاد صدای اخطار
monitorial	مبصر اخطار امیز
He took no heed of my warning.	به اخطار من توجهی نکرد
bleeps	ایجاد صدای اخطار
beeping	صدای اخطار قابل شنیدن
beeped	صدای اخطار قابل شنیدن
beeps	صدای اخطار قابل شنیدن
beep	صدای اخطار قابل شنیدن
bleeps	صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping	صدای اخطار قابل شنیدن
serve a notice on someone	برای کسی اخطار فرستادن
give two months notice	دو ماه پیشتر اخطار دادن
monitory	وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
bleeped	صدای اخطار قابل شنیدن
to serve notice on a person	رسما بکسی اخطار کردن
bleep	صدای اخطار قابل شنیدن
stuck beacon	ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alert	وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted	وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerts	وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
to serve a notice on some one	اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
alarmingly	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarms	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
false	اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
disorderly close down	آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
alert	تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted	تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts	تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
indicator	نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
held in common	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
party line	خط مشترک
conjoint	مشترک
intercommon	حق مشترک
commonalities	مشترک
commonality	مشترک
common user	مشترک
party lines	خط مشترک
common	مشترک
commoners	مشترک
sense	حس مشترک
sensed	حس مشترک
joint	مشترک
senses	حس مشترک
participants	مشترک
commonest	مشترک
participant	مشترک
subscribers	مشترک
subscriber	مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint staff	ستاد مشترک
jointly owned property	مال مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
joint stock	سرمایه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
joint products	محصولات مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
combined publications	نشریات مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
joint	ستاد مشترک
halvers	نیمه مشترک
joint	مشترک الحاقی
concerted action	عمل مشترک
complex fraction	برخه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
commonweal	مشترک المنافع
joint account	حساب مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint command	یکان مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
interfaces	وجه مشترک
intersection	فصل مشترک
EEC	بازار مشترک
coefficients	عامل مشترک
coefficient	عامل مشترک
cooperation	همکاری مشترک
collaboration	همکاری مشترک
co-operation	همکاری مشترک
cooperative work	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
co-operation	کار مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
rachis	دیرک مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
subscriber's number	شماره مشترک