Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cognizance
اخطار رسمی
Other Matches
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
noticing
اخطار
penalty
اخطار
penalties
اخطار
talking-to
اخطار
prenotion
اخطار
warning line
خط اخطار
notification
اخطار
yello card
اخطار
signalled
اخطار
signaled
اخطار
signal
اخطار
bidding
اخطار
talking to
اخطار
monition
اخطار
tip off
اخطار
caveats
اخطار
premonitions
اخطار
premonition
اخطار
warning
اخطار
noticed
اخطار
notice
اخطار
tip-offs
اخطار
tip-off
اخطار
caveat
اخطار
notices
اخطار
warnings
اخطار
cautioning
اخطار توجه
cites
اخطار کردن
cautions
اخطار کردن به
cited
اخطار کردن
cite
اخطار کردن
signaller
اخطار کننده
till further notice
تا اخطار ثانوی
denunciation
اخطار تهدیدامیز
denunciations
اخطار تهدیدامیز
notifies
اخطار کردن به
cautioning
اخطار کردن به
misfeasance
اخطار کردن
forewarning
اخطار قبلی
previse
اخطار کردن
notifying
اخطار کردن به
premonitory
اخطار کننده
notify
اخطار کردن به
caution
اخطار کردن به
premonition
اخطار قبلی
caution
اخطار توجه
cautioned
اخطار کردن به
notified
اخطار کردن به
cautioned
اخطار توجه
citing
اخطار کردن
until further notice
تا اخطار ثانوی
cautions
اخطار توجه
points of order
اخطار نظامنامهای
caveat subscriptor
اخطار به مشترک
caveat venditor
اخطار به فروشنده
admonishment
اخطار تنبیه
warns
اخطار کردن به
warned
اخطار کردن به
caveat emptor
اخطار به خریدار
warn
اخطار کردن به
penalty
پنالتی اخطار
penalties
پنالتی اخطار
cognizance
اخطار قانونی
notifiable
اخطار کردنی
point of order
اخطار نظامنامهای
warning sign
علامت اخطار
premonitions
اخطار قبلی
warner
اخطار کننده
caveat subscriptor
اخطار به عضو
alarm
اعلان خطر اخطار
forewarn
ازپیش اخطار کردن
alarum
اخطار شیپور حاضرباش
premonitory
متضمن اخطار قبلی
alarmed
اعلان خطر اخطار
premonitor
از پیش اخطار کننده
issue a warning
اخطار صادر کردن
alarmingly
اعلان خطر اخطار
alarms
اعلان خطر اخطار
monitorial
مبصر اخطار امیز
notify someone
به کسی اخطار کردن
bleeps
ایجاد صدای اخطار
forewarned
ازپیش اخطار کردن
forewarns
ازپیش اخطار کردن
bleeped
ایجاد صدای اخطار
He took no heed of my warning.
به اخطار من توجهی نکرد
bleep
ایجاد صدای اخطار
bleeping
ایجاد صدای اخطار
at ten minutes notice
با ده دقیقه اخطار قبلی
short notice
اخطار کوتاه مدت
serve notice on
اخطار کتبی دادن به
at his call
بر حسب اخطار یا احضار او
beep
صدای اخطار قابل شنیدن
beeped
صدای اخطار قابل شنیدن
bleep
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped
صدای اخطار قابل شنیدن
monitory
وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
to serve notice on a person
رسما بکسی اخطار کردن
bleeping
صدای اخطار قابل شنیدن
give two months notice
دو ماه پیشتر اخطار دادن
bleeps
صدای اخطار قابل شنیدن
beeps
صدای اخطار قابل شنیدن
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
beeping
صدای اخطار قابل شنیدن
alerts
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alert
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
stuck beacon
ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alerted
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alarmingly
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarms
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
alarm
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
false
اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
formmal
رسمی
solemn
رسمی
orthodox
رسمی
formal
رسمی
official
رسمی
institutional
رسمی
aregular cook
اشپز رسمی
protesting
اعتراض رسمی
standard time
زمان رسمی
insignia
نشان رسمی
protests
اعتراض رسمی
protests
واخواست رسمی
protesting
واخواست رسمی
protested
اعتراض رسمی
protested
واخواست رسمی
protest
اعتراض رسمی
protest
واخواست رسمی
insignia
مدال رسمی
official meeting
اجتماع رسمی
official meeting
ملاقات رسمی
official receipt
رسید رسمی
official religion
دین رسمی
officialize
رسمی کردن
officiously
بطورغیر رسمی
mare's tail
هپوریس رسمی
prontonotary
سردفتراسناد رسمی
letter de chancellerie
نامه رسمی
legalization
شناسایی رسمی
intrant
ورود رسمی
insigne
مدال رسمی
insigne
نشان رسمی
hansard
مذاکرات رسمی
prothonotary
سردفتراسناد رسمی
official rate
نرخ رسمی
official language
زبان رسمی
official jurnal
روزنامه رسمی
official gazette
روزنامه رسمی
official deed
سند رسمی
official communications
ابلاغیه رسمی
official channels
طرق رسمی
official channels
مجاری رسمی
official authorities
مراجع رسمی
official document
سند رسمی
noterial document
سند رسمی
nonformal
غیر رسمی
official prices
قیمتهای رسمی
formal review
بررسی رسمی
formal review
سان رسمی
formal group
گروه رسمی
dress uniform
انیفرم رسمی
dress suit
لباس رسمی شب
contracts under seal
عقد رسمی
communique
ابلاغ رسمی
vestment
لباس رسمی
card-carrying
عضو رسمی
throwaway
غیر رسمی
Full dress. Formal dress.
لباس رسمی
free and easy
<idiom>
غیر رسمی
stand on ceremony
<idiom>
رسمی بودن
bonspiel
مسابقه رسمی
boarding call
بازدید رسمی
tux
لباس رسمی
statute mile
مایل رسمی
public submission
مناقصه رسمی
semi official
نیمه رسمی
semi officially
بطورنیم رسمی
semiformal
نیمه رسمی
semiofficial
نیمه رسمی
formal education
اموزش رسمی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com