Dictiornary-Farsi | اخطار قبلی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
forewarning	اخطار قبلی
premonition	اخطار قبلی
premonitions	اخطار قبلی


Search result with all words

premonitory	متضمن اخطار قبلی
at ten minutes notice	با ده دقیقه اخطار قبلی
Other Matches

presentiment	عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments	عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
provisional ball	گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission	اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
notice	اخطار
signal	اخطار
noticed	اخطار
signalled	اخطار
signaled	اخطار
premonitions	اخطار
tip-offs	اخطار
prenotion	اخطار
monition	اخطار
talking to	اخطار
talking-to	اخطار
caveat	اخطار
caveats	اخطار
notification	اخطار
premonition	اخطار
warning line	خط اخطار
yello card	اخطار
tip off	اخطار
tip-off	اخطار
notices	اخطار
warnings	اخطار
warning	اخطار
penalty	اخطار
penalties	اخطار
bidding	اخطار
noticing	اخطار
cites	اخطار کردن
cited	اخطار کردن
cautioned	اخطار توجه
cite	اخطار کردن
admonishment	اخطار تنبیه
notifiable	اخطار کردنی
citing	اخطار کردن
caution	اخطار توجه
cautioning	اخطار کردن به
notifying	اخطار کردن به
cautioning	اخطار توجه
cautions	اخطار کردن به
cautions	اخطار توجه
notified	اخطار کردن به
notifies	اخطار کردن به
misfeasance	اخطار کردن
previse	اخطار کردن
caution	اخطار کردن به
signaller	اخطار کننده
caveat emptor	اخطار به خریدار
denunciations	اخطار تهدیدامیز
denunciation	اخطار تهدیدامیز
point of order	اخطار نظامنامهای
points of order	اخطار نظامنامهای
notify	اخطار کردن به
warns	اخطار کردن به
cautioned	اخطار کردن به
penalties	پنالتی اخطار
penalty	پنالتی اخطار
warn	اخطار کردن به
warned	اخطار کردن به
caveat subscriptor	اخطار به عضو
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
caveat venditor	اخطار به فروشنده
cognizance	اخطار قانونی
premonitory	اخطار کننده
until further notice	تا اخطار ثانوی
till further notice	تا اخطار ثانوی
cognizance	اخطار رسمی
warner	اخطار کننده
warning sign	علامت اخطار
forewarned	ازپیش اخطار کردن
forewarn	ازپیش اخطار کردن
alarms	اعلان خطر اخطار
forewarns	ازپیش اخطار کردن
alarmed	اعلان خطر اخطار
alarum	اخطار شیپور حاضرباش
alarm	اعلان خطر اخطار
at his call	بر حسب اخطار یا احضار او
monitorial	مبصر اخطار امیز
alarmingly	اعلان خطر اخطار
notify someone	به کسی اخطار کردن
serve notice on	اخطار کتبی دادن به
bleep	ایجاد صدای اخطار
bleeped	ایجاد صدای اخطار
bleeping	ایجاد صدای اخطار
bleeps	ایجاد صدای اخطار
He took no heed of my warning.	به اخطار من توجهی نکرد
premonitor	از پیش اخطار کننده
short notice	اخطار کوتاه مدت
issue a warning	اخطار صادر کردن
ex	قبلی
predecessor	قبلی
ex-	قبلی
previous	قبلی
preceding	قبلی
predecessors	قبلی
fore	قبلی
prior	قبلی
foregone	قبلی
one-time	قبلی
aforetime	قبلی
give two months notice	دو ماه پیشتر اخطار دادن
monitory	وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
to serve notice on a person	رسما بکسی اخطار کردن
serve a notice on someone	برای کسی اخطار فرستادن
bleeps	صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping	صدای اخطار قابل شنیدن
beeping	صدای اخطار قابل شنیدن
bleep	صدای اخطار قابل شنیدن
beeps	صدای اخطار قابل شنیدن
beeped	صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped	صدای اخطار قابل شنیدن
beep	صدای اخطار قابل شنیدن
preoccupation	اشغال قبلی
at sight	بی مطالعه قبلی
presuppositions	فرض قبلی
preoccupations	اشغال قبلی
presupposition	فرض قبلی
premeditation	قصد قبلی
previews	اطلاع قبلی
preview	اطلاع قبلی
backgrounds	معلومات قبلی
background	معلومات قبلی
forethought	اندیشه قبلی
precognition	اطلاع قبلی
precompression	تراکم قبلی
pregiurement	احتساب قبلی
preformation	تشکیل قبلی
prefiguration or prefigurement	نمایش قبلی
prefiguration	تصور قبلی
preengagement	تعهد قبلی
preexistence	موجودیت قبلی
chains	از کلمه قبلی
chain	از کلمه قبلی
predispostion	تمایل قبلی
predesignation	تعیین قبلی
preconidtion	شرط قبلی
pre arrangement	قرار قبلی
pre arrengement	قرار قبلی
premeditatedly	با اندیشه قبلی
premeditated	با قصد قبلی
predilection	تمایل قبلی
foredoom	محکومیت قبلی
foreordainment	حکم قبلی
foretoken	اعلام قبلی
foretype	نمونه قبلی
pretreatment	معالجه قبلی
late war	جنگ قبلی
previous work	کارهای قبلی
prepossession	تصرف قبلی
predilections	تمایل قبلی
alerts	وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted	وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
stuck beacon	ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alert	وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
pre indexing	شاخص گذاری قبلی
pre indexing	فهرست سازی قبلی
malice aforethought	سوء نیت قبلی
pre engaged	دارای تعهد قبلی
forebedement	اخبار قبلی پیشگویی
prior permission	اجازه قبلی پرواز
off the cuff <idiom>	بدون آمادگی قبلی
leave hanging (in the air) <idiom>	بدون تصمیم قبلی
A one-month notice.	اطلاع قبلی یک ماهه
biases	ولتاژ قبلی دادن
as you were	به حالت قبلی برگردید
prelibation	ازمایش یانوشیدن قبلی
bias	ولتاژ قبلی دادن
prognostication	تشخیص قبلی مرض
prognostications	تشخیص قبلی مرض
alarms	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
to serve a notice on some one	اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
alarmingly	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
premise	فرض قبلی فرضیه مقدم
pre condition	شرط لازم الاجرای قبلی
sight-read	بدون مطالعه قبلی خواندن
premisses	فرض قبلی فرضیه مقدم
a priori	بدون بررسی یا آزمایش قبلی
premised	فرض قبلی فرضیه مقدم
quondam	قبلی مربوط به چندی قبل
sight read	بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read	بدون امادگی قبلی اجراکردن
prefiguration or prefigurement	تشبیه از پیش تصور قبلی
prefiguration	پیش بینی احتساب قبلی
sight-read	بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reading	بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reads	بدون مطالعه قبلی خواندن
prepossession	اشغال قبلی تمایل بیجهت
sight-reads	بدون امادگی قبلی اجراکردن
prognosticate	تشخیص دادن قبلی مرض
prenotion	احساس قبلی نسبت بچیزی
precognitive	وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
prerequisites	شرط قبلی لازمه امری
prerequisite	شرط قبلی لازمه امری
sneak previews	نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premonition	برحذر داشتن فکر قبلی
foredknowlege	اطلاع قبلی علم غیب