English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
short notice اخطار کوتاه مدت
Other Matches
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
penalties اخطار
talking-to اخطار
noticed اخطار
talking to اخطار
prenotion اخطار
notices اخطار
notice اخطار
penalty اخطار
caveats اخطار
signal اخطار
warning line خط اخطار
signaled اخطار
yello card اخطار
signalled اخطار
premonition اخطار
premonitions اخطار
tip off اخطار
tip-off اخطار
tip-offs اخطار
caveat اخطار
noticing اخطار
notification اخطار
bidding اخطار
warnings اخطار
warning اخطار
monition اخطار
cognizance اخطار قانونی
caveat subscriptor اخطار به مشترک
caveat subscriptor اخطار به عضو
cognizance اخطار رسمی
caveat emptor اخطار به خریدار
caveat venditor اخطار به فروشنده
premonitory اخطار کننده
signaller اخطار کننده
notifying اخطار کردن به
admonishment اخطار تنبیه
forewarning اخطار قبلی
premonition اخطار قبلی
misfeasance اخطار کردن
cite اخطار کردن
denunciations اخطار تهدیدامیز
notifiable اخطار کردنی
notified اخطار کردن به
till further notice تا اخطار ثانوی
notifies اخطار کردن به
notify اخطار کردن به
citing اخطار کردن
cites اخطار کردن
denunciation اخطار تهدیدامیز
premonitions اخطار قبلی
cited اخطار کردن
previse اخطار کردن
cautions اخطار توجه
warn اخطار کردن به
warning sign علامت اخطار
cautioned اخطار کردن به
warned اخطار کردن به
warns اخطار کردن به
point of order اخطار نظامنامهای
points of order اخطار نظامنامهای
until further notice تا اخطار ثانوی
caution اخطار کردن به
caution اخطار توجه
warner اخطار کننده
cautioned اخطار توجه
penalties پنالتی اخطار
penalty پنالتی اخطار
cautions اخطار کردن به
cautioning اخطار توجه
cautioning اخطار کردن به
premonitor از پیش اخطار کننده
forewarns ازپیش اخطار کردن
bleeps ایجاد صدای اخطار
alarmingly اعلان خطر اخطار
issue a warning اخطار صادر کردن
alarm اعلان خطر اخطار
notify someone به کسی اخطار کردن
alarmed اعلان خطر اخطار
He took no heed of my warning. به اخطار من توجهی نکرد
forewarned ازپیش اخطار کردن
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
serve notice on اخطار کتبی دادن به
alarum اخطار شیپور حاضرباش
bleeping ایجاد صدای اخطار
premonitory متضمن اخطار قبلی
monitorial مبصر اخطار امیز
bleep ایجاد صدای اخطار
alarms اعلان خطر اخطار
forewarn ازپیش اخطار کردن
bleeped ایجاد صدای اخطار
give two months notice دو ماه پیشتر اخطار دادن
bleep صدای اخطار قابل شنیدن
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
beeping صدای اخطار قابل شنیدن
beeped صدای اخطار قابل شنیدن
to serve notice on a person رسما بکسی اخطار کردن
beep صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping صدای اخطار قابل شنیدن
beeps صدای اخطار قابل شنیدن
monitory وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
bleeps صدای اخطار قابل شنیدن
alerted وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alert وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerts وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
stuck beacon ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alarm زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
alarms زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmingly زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
false اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
indicator نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
hurdle step جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
light strike اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
dumpy کوتاه
concise کوتاه
puny قد کوتاه
miniatures کوتاه
miniature کوتاه
short <adj.> کوتاه
stocky کوتاه
pigmies کوتاه
pygmy کوتاه
pigmies قد کوتاه
bas relif کوتاه
fleeting <adj.> کوتاه
curt <adj.> کوتاه
concise <adj.> کوتاه
stunts کوتاه
pygmies قد کوتاه
stunting کوتاه
stunt کوتاه
succinct <adj.> کوتاه
curtal کوتاه
stockiest کوتاه
pygmies کوتاه
synoptic کوتاه
little کوتاه
short کوتاه
pygmy قد کوتاه
pigmy قد کوتاه
pigmy کوتاه
shorter کوتاه
succinct کوتاه
of short duration کوتاه
dwarfish کوتاه
stockier کوتاه
down کوتاه
low کوتاه
shortest کوتاه
liliputian قد کوتاه
scut دم کوتاه
announcing اعلان کردن اخطار کردن
notified اعلام کردن اخطار کردن
counter memorial یادداشت متقابل اخطار متقابل
notifies اعلام کردن اخطار کردن
announces اعلان کردن اخطار کردن
announced اعلان کردن اخطار کردن
notifying اعلام کردن اخطار کردن
notify اعلام کردن اخطار کردن
announce اعلان کردن اخطار کردن
short story داستان کوتاه
pygmies ادم کوتاه قد
shuffled گام کوتاه
idylls قصیده کوتاه
brief description شرح کوتاه
novelette داستان کوتاه
pygmy ادم کوتاه قد
novelettes داستان کوتاه
unabridged کوتاه نشده
term paper رساله کوتاه
short stories داستان کوتاه
shuffling گام کوتاه
shortening کوتاه شدگی
abbreviated کوتاه شده
short haul خط سیر کوتاه
aphorisms سخن کوتاه
aphorism سخن کوتاه
short-wave موج کوتاه
short wave موج کوتاه
idylls چکامه کوتاه
idyll قصیده کوتاه
idyll چکامه کوتاه
short-haul خط سیر کوتاه
short-circuit اتصال کوتاه
shuffles گام کوتاه
curt کوتاه ومختصر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com