English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
tax administration اداره امور مالیات
Other Matches
administrations اداره امور یکانها
administration اداره امور یکانها
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
presswork اداره مطبعه امور چاپخانه
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
regie اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
ability to pay principle of taxation اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
incidence of taxation تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
excise tax مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
excise مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
assessments ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment ممیزی مالیات وضع مالیات
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
headquarters اداره کل اداره مرکزی
levying اخذ مالیات مالیات
levies اخذ مالیات مالیات
levied مالیات بندی مالیات
taxation مالیات بندی مالیات
levies مالیات بندی مالیات
levying مالیات بندی مالیات
levy اخذ مالیات مالیات
levied اخذ مالیات مالیات
levy مالیات بندی مالیات
personnel کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
regressive income tax مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
amor امور
aviation authority امور هواپیمایی
authority اولیاء امور
state affairs امور مملکتی
religious matters امور دینی
the high functionery ries of the state مصادر امور
authorities اولیای امور
personal affairs امور شخصی
non litigious matters امور حسبی
money matters امور پولی
interior affairs امور داخلی
interior امور داخله
authority ties of the state اولیا امور
financial affairs امور مالی
authority ties of the state مصادر امور
interiors امور داخله
miscellaneous امور متفرقه
civil affairs امور غیرنظامیان
combat duty امور رزمی
corporate treasurer مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
table of authorities جدول اولیا امور
space broker کارگزار امور تبلیغات
civic action امور عام المنفعه
chaplain activities fund اعتبار امور مذهبی
Foreign Office وزارت امور خارجه
routine امور غیر مهم
bureaucratic وابسته به امور اداری
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
routines امور غیر مهم
routinely امور غیر مهم
chaplain افسر امور دینی
chaplains افسر امور دینی
to arrange matters ترتیب دادن امور
State Department وزارت امور خارجه
air branch قسمت امور هوایی
testamentary causes امور مربوط به وصایا
promiscuous بیقید در امور جنسی
surveillance authority اولیاء امور مراقبتی
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
financial affairs امور مربوط به مالیه
regulatory authority اولیاء امور مراقبتی
non litigious matters act قانون امور حسبی
non litigious jurisdiction act قانون امور حسبی
supervisory authority اولیاء امور مراقبتی
fish warden متصدی امور شیلات
militarization نظامی کردن امور
foreign minister وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
g air رکن 2 امور هوایی
majordomo متصدی امور خانوادگی
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
tax reforms اصلاح امور مالیاتی
politico military امور سیاسی نظامی
surveillance authority اولیاء امور نظارتی
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
customs broker واسطه امور گمرکی
resgestae امور انجام شده
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
clerical test ازمون امور دفتری
regulatory authority اولیاء امور نظارتی
principal centre of affairs مرکز مهم امور
supervisory authority اولیاء امور نظارتی
probate court محکمه امور حسبی
to take the helm زمام امور رادردست گرفتن
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
surgical مربوط به امور پزشکی جراحی
politics علم سیاست امور سیاسی
technician شخص متخصص در امور صفتی
technicians شخص متخصص در امور صفتی
domiciles منزل یا مرکز مهم امور
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
strategic مربوط به امور سوق الجیشی
domicile منزل یا مرکز مهم امور
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
cryptologistics امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
parochialism امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
channels کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channelled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
dialectic هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
channeling کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
selenodetic امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
commonest زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commoners زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
hipster شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
consortium ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortia ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
back end server کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
handling اداره
department اداره
management اداره
managements اداره
maladmidistration سو اداره
cutcherry اداره
departments اداره
serviced اداره
service اداره
gestion اداره
cutchery اداره
prefecture اداره
bureau اداره
helms اداره
helm اداره
bureaus اداره
operation اداره
directorates اداره
workplace اداره
directorate اداره
office اداره
offices اداره
workplaces اداره
tithing مالیات ده یک
Scot مالیات
impost مالیات
gabelle مالیات
gabel مالیات
cess مالیات
sess مالیات
taxation مالیات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com