English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
penology اداره زندان
Other Matches
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
headquarters اداره کل اداره مرکزی
personnel کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
jail زندان
hoosegow زندان
jailing زندان
slammer زندان
tolbooth زندان
calaboose زندان
tollbooth زندان
bridewell زندان
gaol زندان
prison زندان
prisons زندان
jailed زندان
jails زندان
gaoled زندان
gaoling زندان
gaols زندان
house of correction زندان
imprisonment زندان
presidio زندان
dungeon زندان
qoud زندان
quod زندان
pokey زندان
grates زندان
grate زندان
hothouses زندان
hothouse زندان
dungeons زندان
grated زندان
incarcerating در زندان نهادن
prisons وابسته به زندان
imprisons زندان کردن
lockup زندان کردن
wardens رئیس زندان
warden رئیس زندان
incarcerate در زندان نهادن
prison زندان کردن
incarcerated در زندان نهادن
incarcerates در زندان نهادن
lockups زندان کردن
imprisoning زندان کردن
confinement facility تاسیسات زندان
close confinement زندان انفرادی
confinement زندان بودن
can زندان کردن
bagnio زندان شرقی
canning زندان کردن
black holes زندان تاریک
life sentence حکم زندان
solitary confinement زندان مجرد
imprison زندان کردن
prisons زندان کردن
cans زندان کردن
black hole زندان تاریک
disciplinary barracks زندان انضباطی
prison camps زندان صحرایی
solitary confinement زندان انفرادی
prison وابسته به زندان
sweatbox زندان مجرد
prison breaking زندان گریزی
prison breaker زندان گریز
from out the prison از توی زندان
put in jail به زندان انداختن
ward سلول زندان
wards سلول زندان
serve time در زندان به سر بردن
to serve time در زندان بسربردن
maximum security prison زندان فوق امنیتی
house of d. زندان موقتی
state prison زندان ایالتی
state prison زندان دولتی
to break the prison گریختن از زندان
jailbreaks فرار از زندان
jailbreak فرار از زندان
to cage up در زندان افکندن
cell زندان تکی
cells زندان تکی
cell زندان انفرادی
disciplinary segregation زندان انضباطی
disprison از زندان دراوردن
cells زندان انفرادی
prison camp زندان صحرایی
dunggeon زندان زیرزمین
put in jail در زندان افکندن
disciplinary barracks زندان دژبان
dungeons سیاه چال ها [در زندان]
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
jug زندان [اصطلاح روزمره]
marshall مارشال رئیس زندان
clink زندان [اصطلاح روزمره]
prison psychosis روان پریشی زندان
prisoner of war cage زندان زندانیان جنگی
ward حیاط محوطه زندان
wards حیاط محوطه زندان
recommit دوباره زندان کردن
oubliettes سیاه چال ها [در زندان]
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
bastille زندان عمومی سابق در
breach of prison جرم فرار از زندان
wardress نگهبان و محافظ زن در زندان
extra good time معافی مشروط از زندان
To beak jail . از زندان فرار کردن
dungeon سیاه چال [در زندان]
He was sent to jail. اورابه زندان انداختند
oubliette سیاه چال [در زندان]
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
coop اغل گوسفند زندان
extra good time وقت معافیت از زندان
governors حاکم رئیس زندان
governor حاکم رئیس زندان
quad زندانی کردن در زندان افکندن
diversion استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion law استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
quads زندانی کردن در زندان افکندن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
prison bird کسیکه زندان خانه او شده است
penitentiary دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiaries دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
jailŠetc کسیکه زندان خانه اوشده است
turnkey کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
oubiette زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
offices اداره
directorate اداره
department اداره
office اداره
gestion اداره
directorates اداره
helms اداره
helm اداره
departments اداره
operation اداره
bureau اداره
bureaus اداره
cutcherry اداره
cutchery اداره
workplaces اداره
workplace اداره
handling اداره
maladmidistration سو اداره
prefecture اداره
managements اداره
service اداره
management اداره
serviced اداره
prefecture اداره ریاست
porotocol department اداره تشریفات
depaartment of accounts اداره محاسبات
deparment of trusteeship اداره قیمومت
dipartment of publications اداره مطبوعات
dipartment of publications اداره نگارش
police headquarters اداره کل شهربانی
department of trusteeship اداره قیمومت
department of trusteeship اداره سرپرستی
department of publications اداره انطباعات
department of publications اداره نگارش
director اداره کننده
deparment of trusteeship اداره سرپرستی
customs house اداره گمرک
customhouse اداره گمرک
proconsulate سمت یا اداره
bureaus of census اداره سرشماری
bureaus of census اداره امار
helm اداره کردن
helms اداره کردن
rule اداره کردن
audit office اداره حسابرسی
Near our office . نزدیک اداره ما
claimant agency اداره کارپردازی
criminal investigation department اداره اگاهی
custom house اداره گمرک
public health pepartment اداره بهداری
the d. poliee اداره اگاهی
criminal i. department اداره اگاهی
administrations اداره کردن
audit departmant اداره حسابرسی
maladminister بد اداره کردن
man اداره کردن
india office اداره امورهندوستان
mans اداره کردن
manageability قابلیت اداره
registry office اداره ثبت
registry offices اداره ثبت
head office اداره مرکزی
government house اداره حکومتی
tobacco department اداره دخانیات
gestion اداره کردن
playing اداره مسابقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com