English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
presswork اداره مطبعه امور چاپخانه
Other Matches
administration اداره امور یکانها
administrations اداره امور یکانها
tax administration اداره امور مالیات
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
printer مطبعه
press مطبعه
printers مطبعه
presses مطبعه
typographer چاپچی مطبعه چی
printery چاپخانه
printing office چاپخانه
printing house چاپخانه
printer صاحب چاپخانه
typographer مامور چاپخانه
imposing table در چاپخانه رانگا
printers صاحب چاپخانه
imposing stone در چاپخانه رانگا
proofroom اطاق غلط گیری نمونه هایی چاپی مطبعه
the types are inked over در چاپخانه حروف را مرکب می زنند
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
reader مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
readers مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
headquarters اداره کل اداره مرکزی
personnel کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
ionic وابسته به یون الکتریکی یکنوع حروف سیاه چاپخانه زبان قدیمی مردم ایونی یونان سرستون ساخته شده بسبک ایونی یونان
amor امور
authority ties of the state اولیا امور
authority ties of the state مصادر امور
financial affairs امور مالی
the high functionery ries of the state مصادر امور
civil affairs امور غیرنظامیان
religious matters امور دینی
money matters امور پولی
combat duty امور رزمی
state affairs امور مملکتی
personal affairs امور شخصی
non litigious matters امور حسبی
aviation authority امور هواپیمایی
interior affairs امور داخلی
interior امور داخله
interiors امور داخله
authorities اولیای امور
miscellaneous امور متفرقه
authority اولیاء امور
fish warden متصدی امور شیلات
foreign minister وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
Foreign Office وزارت امور خارجه
surveillance authority اولیاء امور نظارتی
g air رکن 2 امور هوایی
regulatory authority اولیاء امور نظارتی
surveillance authority اولیاء امور مراقبتی
routinely امور غیر مهم
routines امور غیر مهم
bureaucratic وابسته به امور اداری
air branch قسمت امور هوایی
chaplain activities fund اعتبار امور مذهبی
civic action امور عام المنفعه
clerical test ازمون امور دفتری
customs broker واسطه امور گمرکی
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
financial affairs امور مربوط به مالیه
supervisory authority اولیاء امور مراقبتی
routine امور غیر مهم
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
space broker کارگزار امور تبلیغات
table of authorities جدول اولیا امور
tax reforms اصلاح امور مالیاتی
testamentary causes امور مربوط به وصایا
corporate treasurer مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
to arrange matters ترتیب دادن امور
promiscuous بیقید در امور جنسی
supervisory authority اولیاء امور نظارتی
State Department وزارت امور خارجه
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
regulatory authority اولیاء امور مراقبتی
resgestae امور انجام شده
non litigious matters act قانون امور حسبی
non litigious jurisdiction act قانون امور حسبی
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
militarization نظامی کردن امور
majordomo متصدی امور خانوادگی
chaplain افسر امور دینی
chaplains افسر امور دینی
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
politico military امور سیاسی نظامی
principal centre of affairs مرکز مهم امور
probate court محکمه امور حسبی
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
surgical مربوط به امور پزشکی جراحی
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
politics علم سیاست امور سیاسی
technician شخص متخصص در امور صفتی
technicians شخص متخصص در امور صفتی
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
to take the helm زمام امور رادردست گرفتن
strategic مربوط به امور سوق الجیشی
domicile منزل یا مرکز مهم امور
domiciles منزل یا مرکز مهم امور
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
cryptologistics امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
parochialism امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
channeling کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
channels کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
channelled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
dialectic هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
channeled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
selenodetic امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
commoners زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
hipster شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
commonest زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
consortium ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortia ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
consortiums ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
back end server کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
helm اداره
service اداره
workplaces اداره
bureau اداره
operation اداره
offices اداره
handling اداره
office اداره
managements اداره
cutchery اداره
serviced اداره
maladmidistration سو اداره
gestion اداره
bureaus اداره
directorate اداره
helms اداره
departments اداره
management اداره
workplace اداره
cutcherry اداره
department اداره
prefecture اداره
directorates اداره
job زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
criminal investigation department اداره اگاهی
claimant agency اداره کارپردازی
the relevant office اداره مسیول
operate اداره کردن
department of publications اداره انطباعات
operated اداره کردن
customs house اداره گمرک
department of trusteeship اداره سرپرستی
bureaus of census اداره سرشماری
helm اداره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com